پایان نامه رابطه هوش مالی و ریسکپذیری کارکنان |
مالی، اقتصادسنجی مالی، ریاضیات مالی و نظریه تصمیمگیری شکل گرفته است. یکی از مطالعاتی که در این زمینه به سرعت گسترش یافت و تا حدودی توانست پدیدههای مذکور را تبیین کند ادغام نظریههای اقتصادی با نظریههای رایج روانشناسی بود که تحتعنوان”مالیهرفتاری[1]” مطرح شد. از بنیانگذاران این حوزه از دانش مالی، روانشناس مشهور دانیل کاهنمن[2] است که در سال 2001 به خاطر ارایه مدلهایی برای تبیین رفتار سرمایهگذاران، تحتشرایط عدم اطمینان، به دریافت جایزه نوبل اقتصادی نائل شد. در الگوی اقتصادی مالی سنتی فرض میشود که تصمیم گیرندگان کاملاً عقلایی عمل میکنند و همیشه به دنبال بیشینه کردن مطلوبیت مورد انتظار هستند.در برخی از مدلهای مالیهرفتاری، عوامل، اعتقاداتی دارند که بهطور کامل صحیح نیستند. در برخی مدلها نیز، عوامل اعتقادات درستی دارند ولی انتخابهایی انجام می دهند که با بیشینهسازی مطلوبیت مورد انتظار سازگار نیست. ارتباط علم مالی و سایر رشتههای علوم اجتماعی که بهعنوان روانشناسی مالی معروف شده است، به بررسی فرآیند تصمیمگیری سرمایهگذاران و عکس العمل آنها نسبت به شرایط مختلف بازارهای مالی میپردازد و تأکید آن بیشتر به تأثیر شخصیت، فرهنگ و قضاوتهای سرمایهگذاران بر تصمیم گیری سرمایهگذاری است. روانشناسی مالی در واقع در مقابل “پارادایم”رفتارهای منطقی سرمایه گذاران مطرح شده که براساس و بنیان همه مدلهای مالی ارایه شده است.
تالر معتقد است گاهی اوقات برای یافتن پاسخی برای معماهای مالی تجربی ضروری است که این احتمال را بپذیریم که برخی از عاملها در اقتصاد گاهی بهطور کامل عقلایی رفتار نمیکنند که این، موضوع مالیهرفتاری است.
1ـ2ـ بیان مسأله
با علم به اینکه مغز ما سیستمی پیچیده[3] است، چگونه میتوانیم تصمیمات مالی هوشمندانهای تحت فشار[4] یا برای به دست آوردن یک فرصت عالی بگیریم؟ خوشبختانه میتوانیم شیوهای که مغز ما به موقعیتهای مالی واکنش نشان میدهد را تغییر دهیم. اگرچه سیستم ما طوری تنظیم شده است که به شیوهای رفتار کنیم که به دردسر مالی بیفتیم، اما مغزمان قابلیت ایجاد الگوهای واکنش و عادتهای جدید را دارد. تحقیقات عصب شناسی[5] اخیر حاکی از این است که مغز “تغییر پذیر[6]” است. تغییر پذیری عصبی[7] یعنی اینکه مغز می تواند تغییر کند. ما میتوانیم عادتهای جدیدی به وجود آوریم، به طوری که هنگام مواجهه با شرایط مالی چالش برانگیز، به شیوه هایی واکنش نشان دهیم که بیشترین و بلند مدت ترین منفعت مالی برایمان حاصل شود. با تمرین می توانیم واکنش های خاص خود را به شرایط مالی تغییر داده و واکنش های جدیدی را ایجاد می کنیم که بخش های منطقی مغزمان را به کار بیاندازد (هو[8]، 2011).
از دیگر سو، ریسک و بازده از مهم ترین مفاهیم سرمایهگذاری میباشند که همواره هنگام اتخاذ تصمیمات سرمایهگذاری کنار هم بوده و اساس تصمیم گیری را شکل می دهند. در منابع مختلف تعاریف گوناگونی از این دو واژه صورت گرفته است. در بیانی ساده می توان بازده را این گونه تعریف نمود: “هر سهم یا هر پرتفویی از سهام، اگر در فاصله خاصی از زمان خریداری، نگهداری و فروخته شود، بازده خاصی نصیب دارنده آن می نماید. این بازدهی، شامل تغییر قیمت و منافع حاصل از مالکیت است. اصطلاح “نرخ بازده” (یا نرخ عایدی) برای توصیف نرخ افزایش یا کاهش سرمایهگذاری در طول دوره نگهداری دارایی به کار می رود (راعی، 1383: 112). هم چنین در مباحث مربوط به تئوری های مالی و سرمایهگذاری، ریسک را به معنای “میزان اختلاف بازده واقعی یک سرمایهگذاری با بازده مورد انتظار آن ” تعریف می کنند (جونز، 1389: 16).
عملکرد مالی یک شرکت بارزترین جنبهی عملکرد آن میباشد و به نظر میرسد این مهم جز با داشتن کارمندانی با دانش بالا در زمینهی امور مالی حاصل نخواهد شد. به طبع هوش مالی افراد در عملکرد مالی شرکت مؤثر واقع خواهد شد چرا که طبق تحقیقات صورت پذیرفته هوش مالی افراد نقش مهمی در تصمیمگیری آنها در زمینهی مالی دارد. این چنین تصمیمگیریهایی بیتأثیر از میزان ریسکپذیری افراد نخواهد بود. معمولاً در اقتصاد و به ویژه در سرمایهگذاری فرض بر آن است که سرمایهگذاران منطقی عمل کرده، اطمینان را بر عدم اطمینان ترجیح داده و به عبارتی دیگر ریسک گریز میباشند. سرمایهگذاران منطقی و ریسک گریز در ازای قبول ریسک، انتظار دریافت بازده بیشتری دارند.درجه ریسکپذیری یا ریسکگریزی، یکی از عوامل مهم تأثیرگذار بر رفتار افراد افراد به ویژه در بازارهای مالی است. ریسکپذیری را می توان “انجام هر گونه فعالیتی که دارای حداقل یک نتیجه مبهم و یا نامطمئن باشد” تعریف کرد. نتیجه مذکور ممکن است مثبت بوده و منفعتی را برای فرد به همراه داشته باشد و یا منفی بوده و فرد را با زیان مواجه سازد (فلاح شمس لیالستانی و همکاران، 1389).
با عنایت به مطالب فوق الذکر، سؤالی که در ذهن محقق خودنمایی می کند این است که آیا اساساً بین هوش مالی و ریسک پذیری رابطه ای وجود دارد؟
1ـ3ـ اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
به طور کلی میتوان موارد اهمیت و ضرورت انجام پژوهش حاضر را در موارد زیر برشمرد:
افزایش تعهد و مسؤولیت پذیری کارکنان: با داشتن دانش، برنامه و آگاهی قوی مالی در شرکت، کارکنان احساس تعهد و مسؤولیت بیشتری خواهند کرد. کارمندان درک بهتری از بخش مربوط به خود، آنچه که سازمان تلاش می کند به آن دست یابد و چگونگی تأثیر بر نتایج به دست خواهند آورد (موریسون[9]، 2006).نیاز متخصصین یادگیری به هوش مالی: متخصصین یادگیری به هوش مالی برای مشارکت در جلسات برنامه ریزی استراتژیک نیاز دارند. هوش مالی یک توانایی ذاتی نیست که دارای آن باشید یا نباشید لذا حتی اگر هرگز علاقه ای به ریاضیات و اعداد نداشته باشید میتوانید در خود هوش مالی ایجاد کنید. در واقع این مجموعه ای از مهارت ها است که می توان و باید به
سایت های دیگر :
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1399-03-01] [ 02:51:00 ق.ظ ]
|