چهار مدل پولسازی – روانشناسی بازار سرمایه |
روانشناسی بازار سرمایه به طور کلی سرمایهگذاری در بازار سرمایه از طریق تجزیه و تحلیل و مدیریت پرتفوی سبد مالی انجام می شود . روند سرمایهگذاری با مدیریت صحیح پرتفوی تدوم می یابد. به همین جهت تبیین استراتژی چرخشی سهام در پرتفوی از ضرورتهای سرمایهگذاری در بازار بوده و یا اعتقادی به آن ندارند و داراییهای مالی خود را با باور تکرار روزهای خوش نگهداری میکنند ، ممکن است لطمات مالی قابل توجهی را در درازمدت متقبل شوند. بنابراین ، ورود و خروج به موقع در بازار سرمایه و ایجاد تعادل بین ریسک هزینه و ریسک از دست دادن فرصت ها اهمیت زیادی در فرآیند سرمایهگذاری در بازار سهام دارد. از ین رو سرمایهگذاران باید به طور مرتب نسبت به ترکیب سبد سهام خود از صنایع مختلف توجه کنند و مزیت ها و معایب آن را بررسی نمایند. اگر در سبد مالی، سهام شرکت های فعال در صنایع پیشرو ، وجود دارد، باید آن را با ارزش ترین دارایی مالی قلمداد نموده و سعی شود حداکثر بازده از آن به دست آید. در غیر این صورت صاحبان سهام از بازار عقب افتاده و باید حرکت را از نقطه دیگر و با تأخیر آغاز کنند. تأخیر در ورود ،ریسک سرمایهگذاری جدید را افزایش میدهد و یا احتمالاً بازدهی کمتری نصیب پرتفوی میشود.کسب سود در گرو خرید و فروش مناسب و به موقع است. دقت در این مرحله حائز اهمیت است ، بنابراین روند حرکتی قیمت سهام ، حجم معاملات مربوطه ، مقدار حجم مبنا و برآورد آتی از قیمت سهام بررسی شود تا تحت تأثیر شایعات و جو روانی بازار قرار نگیرید. در چنین شرایطی می توان خرید را پلکانی انجام داد تا بخشی از ریسک کاهش یابد . یا از خرید با تأخیر زمانی بسیار منصرف شوید. ولی فراموش نکنیم یک سرمایه گذار موفق و هوشیار همیشه به دنبال اصلاح سبد مالی خود است. به طور کلی، نحوه تصمیم گیری در بازار سرمایه ، متأثر از دو رویکرد پیشنگر یا پسنگر است. رویکرد پیشنگر بر مبنای پیش بینی فرصتهای نهفته در بازار شکل میگیرد و ریسک و نیز بازده بالاتری به همراه دارد. در حالی که رویکرد پسنگر به مراتب محافظهکارانه و کم ریسکتر بوده و پس از ظهور فرصتها به ایجاد قابلیتهای لازم جهت کسب بازدهی میپردازد و بالطبع میزان کسب بازدهی آن هم کمتر است . مجموع باورها، اعتقادات، خصوصیات شخصیتی از جمله میزان ریسکپذیری سرمایهگذاران ، به انتخاب یکی از این دو رویکرد منجر می شود (داوری و همکاران، ۱۳۹۱: ۵۰). ۲ـ۷ـ هوش مالی رابرت کیوساکی (۲۰۰۸) معتقد است اگر به اندازه کافی خوش شانس هستید و یا مهرهی مار دارید؛ دیگر نیاز به هوش مالی چندانی ندارید؛ یعنی تا زمانی که پرسنلی را استخدام میکنید که هوش مالی دارند. در ضمن اگر هدفتان این است که به خاطر پول ازدواج کنید، در این صورت شما هم نیاز به هوش مالی چندانی ندارید. یا اگر با استعداد متولد شدهاید و از عنفوان جوانی باران پول عالم بر سر شما میبارد، دیگر نیازی به هوش مالی چندانی ندارید. همچنین اگر برنامه شما این است که برای دولت کار کنید و برای کل زندگیتان حقوق دریافت کنید، یا اگر تصمیم دارید برای شرکتی دارای صنعت مهجور مثل جنرال موتورز کار کنید که تا آخر عمر به شما چک حقوقی پرداخت کرده و از مزایای پزشکی برخوردار شوید، در این صورت نیاز به هوش مالی چندانی ندارید. اگر مانند اکثر مردم هستید، نیاز به قدری هوش مالی دارید تا در دنیای امروز جان سالم به در ببرید، حتی اگر برنامه شما این باشد که از بیمه تامین اجتماعی و خدمات درمانی سود ببرید. در واقع، شاید اگر قصد داشته باشید براساس چنان مبلغ اندکی از پول زندگی کنید. نیاز به مقدار زیادی هوش مالی ندارید. هنگامی که شیوههای کسب ثروت را در چهار راه پول سازی بررسی میکنیم، فهم این نکته که چه کسی به بیشترین هوش مالی نیاز دارد، آسانتر خواهد بود. E کارمند S خویشفرما B مالکیت کسب و کار I سرمایهگذار شکل۲ـ۱: چهارراه پول سازی (منبع: کیوساکی، ۲۰۰۸) چهار راه پول سازی درباره چهار گروه مختلف از مردم است که دنیای پول را میسازند. برای آن دسته از افرادی که مسیر پول سازی آنها از حوزه کارمندی میگذرد، باید گفت شاید آنها احساس نکنند که به هوش مالی نیاز دارند. همین امر در مورد افراد حوزه خویش فرمایی نیز صادق است. اگر میخواهید ثروتمندی باشید که تجارتی را در حوزه کسب و کار بزرگ بنا میکند، یا یک سرمایه گذار حرفهای؛ در این صورت هوش مالی برای شما همه چیز به حساب میآید. برای افراد در حوزههای کسب و کار و سرمایه گذاری هوش مالی موردی اساسی به شمار میرود، زیرا آنها پول هوششان را میخورند. در حوزههای کسب و کار بزرگ و سرمایه گذاری هر چه هوش مالی بالاتر باشد، درآمدتان بالاتر خواهد بود. همانطور که همگی ما میدانیم هر هدف ارزندهای دارای یک فرآیند بوده و نیازمند کار است. یکی از دلایلی که مردم فاقد هوش مالی شماره یک، پول درآوردن بیشتر هستند این است که آنها پول را میخواهند، اما حاضر به طی کردن روند رسیدن به آن نیستند. آنچه اکثر مردم درک نمیکنند این است که این فرایند پولدار شدن است که آنها را ثروتمند میکند، نه خود پول. ما همه با هم متفاوت بوده و نقاط ضعف و قوت مختلفی داریم. همه ما فرآیندهای متفاوت، چالشهای متفاوت و مشکلات متفاوتی داریم. اولین گام برای افزایش هوش مالی شماره یک، پول بیشتر درآوردن، این است که تشخیص دهید بهترین راه بیشتر پول درآوردن برای شما چه راهی است. در این لحظه این نکته حائز اهمیت است که نشان دهیم هوش مالی نیز نوعی هوش احساسی است. وارن بافت ثروتمندترین سرمایه گذار دنیا میگوید: اگر نتوانید احساسات خود را کنترب کنید، نمیتوانید پولتان را کنترل کنید. همین امر در مورد روند خاص شما نیز صادق است. دلیل دیگری که بسیاری از افراد در راه خود با شکست مواجه میشوند این است که، آنها نتوانستند از لذتهای آنی و زودگذر چشم پوشی کنند. هوش احساسی اساس هوش مالی بود. در واقع، میتوانم بگویم که وقتی بحث بر سر پول است، هوش احساسی به مهمترین هوشها تبدیل میشود. این هوش بسیار مهمتر از هوش دانشگاهی یا حرفهای است. دو نوع مشکل مالی وجود دارد. یک مشکل نداشتن پول کافی است و در سوی دیگر مشکل زیاد داشتن پول داشتن است. یکی از دلایلی که مردم هوش مالی شماره یک خود را افزایش نمیدهند به این خاطر است که به آن چیزهایی که میدانند میچسبند. به جای برگرفتن چالشی جدید و یادگیری، دنبال کارهای بی خطر میروند. حال این بدان معنا نیست که باید احمق باشید و کارهای خطرناک انجام دهید. کارهای بسیاری وجود دارند که میتوانیم انجام دهیم اما ترجیح میدهیم که آن کارها را انجام ندهیم. یک راه برای افزایش هوش مالی شماره یک این است که، به زندگی همچون یک ماجراجویی آموزنده بنگرید. برای بسیاری از مردم، زندگی یک بازی بی خطر است، انجام کارهای درست و انتخاب تضمین شغلی در طول زندگی. زندگی شما نباید پر مخاطره و خطرناک باشد. زندگی را باید آموخت و برای آموختن باید ماجراجویی کرد. منظور از هوش به خاطر سپاری پاسخهای کهنه و پرهیز از اشتباهات نیست، یعنی رفتاری که سیستم مدارس ما به عنوان هوش تعریف میکند. هوش واقعی در مورد یادگیری حل مسائل است تا شایسته حل مشکلات بزرگتر شویم. هوش حقیقی درباره لذت یادگیری در برابر ترس از شکست است. یک نفر از حوزه کسب و کار از نظر فنی حاضر است رایگان کار کند؛ که فهمیدن این مطلب برای بسیاری از مردم دشوار است. افراد حوزههای کارمندی و خویش فرمایی کار میکنند تا حقوق بگیرند و تازه پیش از آنکه کار کنند، باید پولشان را بپردازند. کار مجانی آن هم احتمالا برای سالها در سرشت احساسی یا حرفهای آنها نمیگنجد. افراد حوزههای کارمندی و خویش فرمایی ممکن است برای کارهای خیر داوطلبانه خدمت کنند، یا برای دلایلی ارزشمند در موسسات خیریه مجانی کار کنند. اما وقتی پای درآمد شخصی در میان باشد، آنها برای پول کار میکنند. به عنوان یک قانون کلی، آنها کار نمیکنند تا داراییهایی را تاسیس کرده یا به دست آورند. در اصطلاح حسابداری یک فرد در حوزه کارمندی و خویش فرمایی برای درآمد کسب شده کار میکند و یک فرد در حوزه کسب و کار سرمایه گذاری برای درآمد غیر فعال یا درآمد حاصل از دارایی کار میکند. درآمد کسب شده، از نوع سخت ترین درآمدهایی است که میتوان آن را از دستبرد غارتگران مالی حفظ کرد. به همین علت است که کار برای درآمد کسب شده از نظر مالی هوشمندانه ترین کاری نیست که میتوان انجام داد. بسیاری از افراد خویش فرما، صاحب یک کسب و کار نیستند. آنها صرفاً صاحب یک شغل هستند. اگر افراد خویش فرما دست از کار کردن بردارند، درآمدشان نیز متوقف شده یا کاهش مییابد. طبق تعریف یک شغل دارایی محسوب نمیشود. داراییها باعث میشوند چه کار کنید چه کار نکنید پول به جیب بزنید. هر چه هوش مالی شخص بالاتر باشد، کار کمتری انجام میدهد، در حالی که با کار کمتر مالی شخصی بالاتر باشد، کار کمتری انجام میدهد، در حالی که با کار کمتر داراییهایی بیشتر و با کیفیت بهتر به دست میآورد. مشکل عظیمی که در صنعت آموزش مالی وجود دارد این است که اکثر افرادی که آموزشهای مالی عرضه میکنند یا در آن سهیم هستند از حوزههای کارمندی و خویش فرمایی برخاستهاند. اکثر آنها واقعاً ثروتمند نیستند. بسیاری از آنها خبرنگارانی هستند که درباره پول مینویسند، اما خودشان پول اندکی دارند. یا فروشندگانی نظیر دلالان سهام و املاک. بسیاری از این کارشناسان مالی همان ثروتی را دارند که دیگر اعضاء حوزههای کارمندی و خویش فرمایی دارند. برنامههایی که برای دوران بازنشستگی خود دارند پر است از سرمایه گذاری در سهام، اوراق قرضه و صندوقهای تعاونی. بسیاری از آنان برای بقاء مالی روی بازار سهام حساب میکنند و اگر یک سقوط عظیم در بازار در دوران بازنشستگی آنها به وجود بیاید، کاملا نابود میشوند. خیلی ها درگیر این بحثاند که آیا قدرت خرید دلار امریکا همچنان کاهش مییابد و تورم همچنان بالا میرود؟ به طور خلاصه، بسیاری از کارشناسان مالی که توصیه مالی ارائه میدهند نمیدانند که آیا برنامههایشان برای دوران بازنشستگی جواب میدهد یا خیر. اگر آن توصیهها موثر بود، در این صورت خیلیها بازنشسته میشدند.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1398-10-13] [ 02:17:00 ب.ظ ]
|