اهمیت اخلاق و تربیت و تهذیب دل های آدمیان بر کسی پوشیده نیست. «یکی از عوامل مهم بهره مندی از سعادت دنیوی و اخروی اخلاق نیک و زدودن زشتی ها و آراستگی به خوبی هاست . پس از اعتقاد به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله اخلاق مهمترین مسئله از دیدگاه اسلام است. سستی در تزکیه اخلاق چه بسا موجب از دست رفتن اعتقادات آدمیان شود».(مصباح یزدی،1380: 28) مباحث مربوط به اخلاق وفلسفه اخلاق از جمله مسائلی است که در طی قرون واعصار اندیشمندان مختلف به آن پرداخته اند و هرکدام بر اساس دیدگاه خود برای آن هدف یا اهدافی تعیین نموده اند.علم اخلاق علمی است که عمری به قدمت بشریت دارد و همزمان با پیدایش آن مسئله تربیت وپرورش آن نیز مطرح بوده است. تا جائیکه «در هم تنیدگی فرایند تربیت و اخلاق موجب شد که مرز مشخصی در گذشته میان این دو تصویر نشود و فرایند تربیت با اخلاق همسان پنداشته شوند و اخلاقی بودن به مثابه تربیت یافتگی انگاشته شود .» (بهشتی، 1381) تربیت اخلاقی در جهان معاصر بسیار مهم دانسته شده تا جائی که پاره ای از دانشوران تعلیم و تربیت در مغرب زمین قرن بیستم را قرن تربیت اخلاقی نامیده اند. (همان ) امروزه بحران معنوی و اخلاقی حاکم بر جوامع بشری به خصوص در کشورهای پیشرفته و صنعتی غرب از یک طرف و مشخص نبودن مرزهای تعلیم و تربیت و تربیت اخلاقی و نظامهای تربیت در جوامع اسلامی از طرف دیگر، بحث و بررسی پیرامون اهداف، معیارها و شیوه های تربیت اخلاقی را بیش از پیش ضروری می سازد. از طرفی این امر بدیهی است که «تعلیم و تربیت امری پیچیده؛ پردامنه و وقتگیر است. برای اقدام به این کار خطیر اولین گام تعیین اهدافی است که قصد داریم به آنها برسیم و رسیدن به این اهداف مستلزم استفاده از روشهاست. آگاهی از روشها و اهداف تعلیم و تربیت بویژه تربیت اخلاقی مستلزم شناخت آراء مربیان و فیلسوفان بزرگ است.» (خارستانی و همکاران،1391)از زمانى که انسان پا به عرصه‏ى وجود گذاشت و خود را شناخت در این اندیشه بوده که سعادت و خوش بختى را چه وقت و در چه چیز خواهد یافت. در این ارتباط مکاتب و نظریات گوناگون براى پاسخ ‏گویى به این ابهام و سؤال پا به عرصه‏ى وجود گذاشتند و هر یک به گونه‏اى انسان را تفسیر کردند، و تصویرى از سعادت ارائه دادند. بیشتر فیلسوفانى که درباره اخلاق قلم زده‏اند، در حد توان خویش راجع به نوع زندگى و براى دست‏یافتن به سعادت – زندگى‏اى شرافت‏مندانه و سعادت‏مندانه – اتفاق نظر دارند. و مبانى اخلاق نظرى بسیارى از محققان و فلاسفه علم اخلاق بر اساس سعادت بنا نهاده شده است.( لطیفى،1387)
یکى از مفاهیم مهم در اخلاق و فلسفه اخلاق، و به تبع آن در تربیت اخلاقی مفهوم سعادت است. «واژه سعادت  از دیرباز نقشى اساسى در اخلاق و فلسفه اخلاق داشته است مکاتب مختلف یونان باستان هر یک بگونه هاى خاص این مفهوم را در نظام اخلاقى خود جاى داده و کارکردى ویژه براى آن در نظر گرفته اند.»(فتحعلی،1374)« موضوع سعادت و بحث پیرامون آن از مهمترین مباحث در اخلاق و فلسفه می باشد ولذا تمامی مکاتب الهی وبشری از یونان قدیم تا غرب جدید و از حکما واندیشمندان اسلامی تا بزرگان معاصر درباره آن مباحثی را عرضه نموده اند.» (رمضانی،1387: 383) ارسطو، اودایمونیا  (سعادت) را اصل دوم اخلاق می‌داند و نظام اخلاقی خود را بر محور آن سامان می‌دهد. فهم عرف برای او مهم است و بحث سعادت را هم از فهم عرف شروع و با بهره گرفتن از تحلیل لغوی نشان می‌دهد که سعادت ، نوعی فعالیت است.(جوادی،1378) «در قرن هجدهم ونوزدهم تصویر نوینی از مفهوم سعادت توسط فلاسفه ودانشیان غرب بدست آمده است از جمله در نظریات فیلسوف مشهور اخلاقی، ایمانوئل کانت  که با ارائه تصویر جدیدی از مفهوم سعادت وفضیلت ضمن نقدی بر اندیشه های پیشین بر اندیشه اخلاقی بعد از خود نیز تاثیر شگرفی گذاشت.»(لطیفی،1387)
«در نظام اخلاقى اسلام نیز مفهوم سعادت مفهومی کلیدى ومحورى است که هرچند تشابهات بسیارى با دیگر مفاهیم این واژه در نظریه هاى اخلاقى گذشته دارد ولى تفاوتى بزرگ نیز دارد که سبب شده تا فلسفه اخلاق اسلامى از این حیث نیز ویژگى خاص و ممتاز داشته باشد.» (فتحعلی،1374) در فلسفه اسلامی  مساله کمال و سعادت مطرح است «بوعلی سینا» در «اشارات » و برخی دیگر آن را مطرح کرده اند آنان معتقدند که سعادت از کمال و کمال را از سعادت نمی توان تفکیک نمود.(حقانی زنجانی،1388) در اصل « دیدگاه فیلسوفان مسلمان در خصوص سعادت متاثر از تعالیم دینی است و فلاسفه در زمینه سعادت اختلاف نظر خاصی ندارند و آراء برخی از فیلسوفان یونان با آراء فیلسوفان مسلمان در خصوص سعادت سازگار است.»(مطهری،1381)  در میان اندیشمندان اسلامی معاصر می توان از علامه طباطبایی ره نام برد که از برجستگیهای اندیشه ایشان توجه به مباحث فلسفه اخلاق بوده است. اندیشه های اخلاقی علامه عمدتا در کتابهای “المیزان ” ، “نهایه الحکمه” و “اصول فلسفه وروش رئالیسم” بیان شده است که در میان اندیشمندان و پژوهشگران اسلامی حائز اهمیت بسیار است. علامه طباطبایی در کتاب المیزان خود بر اساس تفسیری که از آیات قرآن بدست می دهد به تعریفی دقیق از سعادت می پردازد که مورد توجه بسیاری از پژوهشگران حوزه اخلاق بوده است.
فتحعلی (1374) در مقاله  خود به پیشینه مفهوم سعادت در میان فلاسفه یونان و غرب و فلاسفه اسلامی می پردازد . گودرزی،(1388) در پایان نامه اش از حیث عقلی به فرموده های دو فیلسوف عقل نگر شیخ الرئیس ابن سینا وعلامه طباطبایی و از حیث نقلی به آیات الهی و روایات معصومین علیهم السلام در مورد سعادت حقیقی ولایق شان انسان به بحث می پردازد. یعقوبی (1392) در مقاله ای سعادت را از دیدگاه ملا صدرا وعلامه طباطبایی مورد بررسی قرار میدهد. لطیفی (1387) در مقاله خود  این مفهوم را از زاویه دید ارسطو و علامه نراقی پی گیر می شود . در رابطه با مقایسه های صورت گرفته بین کانت و علامه طباطبایی ، تارتار(1386) در پایان نامه اش به سه پرسش درباره نقش و دخالت دین در اخلاق از منظر علامه طباطبایی وکانت این دو پاسخ می دهد.  اسدی  واکبریان (1392) به این مسئله پاسخ میگویند که شیء فی‌نفسه، پدیدار، و ارتباط میان این دو در فلسفۀ کانت و علامه طباطبایی چگونه تبیین می‌شوند و دیدگاه علامه طباطبایی چگونه می‌تواند چالش‌های موجود در فلسفۀ کانت را پاسخ دهد؟ فولادی و غرویان (1390) در مقاله خود بیان می دارند که اختلاف کانت و علامه  طباطبایی در مباحث خداشناسی ریشه در اختلاف آنان درباره عقل و منابع معرفتی است.

در این پژوهش سعی بر این است که پس از بررسی نظریات کانت فیلسوف اخلاقی قرن هجدهم و علامه طباطبایی ره عالم و اندیشمند اسلامی معاصر در باب مفهوم وجایگاه سعادت در اخلاق  به این سوال پاسخ داده شود که : نقاط اشتراک و افتراق بین اندیشه های این دو متفکر درمورد مفهوم و جایگاه سعادت در تربیت اخلاقی چیست؟

ادامه مطلب

سایت های دیگر :