پایان نامه اثر بخشی آموزش مهارتهای زندگی بر افزایش هوش فرهنگی دانشآموزان مهاجر افغانستانی شهر قزوین |
مقابله با مشکلات موجود، نیاز به توجّه جدّی و برنامه ریزی دقیق وجود دارد. زیرا توانایی در حلّ مسائل و مشکلات نقش تعیین کننده ای در تأمین سلامتی روانی، موفقیّت فردی و زندگی سالم دارد(شاملو،1387). رشد مهارتهای زندگی از طریق یادگیری را میتوان زیر بنای پیشگیری از مشکلات روانی- اجتماعی دانشآموزان دانست. سازمان بهداشت جهانی (1993) مهارتهای زندگی را به عنوان مجموعهای از مهارتهای روانی واجتماعی و میان فردی تعریف کرده است که به افراد کمک میکند تا آگاهانه تصمیم بگیرند و مهارتهای ارتباطی، شناختی و هیجانی خوبی داشته و زندگی سالم و پرباری داشته باشند (قاسم آبادی و محمّد خانی،1377).
به نظر (اسکالی و هاپسون،1998، به نقل از مؤمنی، 1388)، در طیّ این فرایند فرد مسوولیّت خود و زندگیاش را به دست میگیرد. آنها معتقدند که فرایند خود توانمندسازی یک روند شدن، پویا و در حال رشد است. برای خود توانمندسازی بیشتر، هر فرد به آگاهی، داشتن اهداف مشخّص، ارزشها و اطّلاعات نیاز دارد.هوش فرهنگی یک قلمرو جدید از هوش را ارائه میکند که در کل به عنوان توانایی و قابلیت برقراری ارتباط مؤثر و کارآمد با افرادی از پیشینیهی متفاوت تعریف میشود. هوش فرهنگی شناخت لازم دربارهی تواناییها و قابلیتهای افراد برای رویارویی با موقعیتهای چندفرهنگی، مشارکت در تعاملات میانفرهنگی و عمل کردن در گروههای متفاوت از نظر فرهنگی را فراهم میکند (لوگو،[42] 2007). پرداختن به هوش فرهنگی به ویژه طی یک دهه اخیر را باید ناشی از نیازی دانست که بشر امروزی با آن مواجه است. نیاز هرچه بیشتر به مدارای فرهنگی میان اقوام و ملیّتهای مختلف به سادگی قابل دستیابی نیست. بدبینیهای میان قومیّتهای مختلف و بیاعتمادیهای میان کشورهای گوناگون که ریشههای تاریخی و بلندمدت دارند پدیدههایی نیستند که بتوان به سادگی آنها را تعدیل کرد. طرح بحث هوش فرهنگی ناشی از نیازهای مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی در نظام جهانی در عصر حاضر بوده است. برخی از این نیازها را میتوان به شرح زیر برشمرد:
1- مدیریت محیطهای کارگری و صنعتی چندفرهنگی با توجّه به شکلگیری و گسترش هرچه بیشتر شرکتهای چندملیّتی با کارکنانی از زمینههای فرهنگی متفاوت؛
2- مهاجرت به سار کشورها با هدف دستیابی به شغل و کار کردن برای شرکتهای مختلف خدماتی و صنعتی که توسط مدیرانی با زبان، نژاد، مذهب و به طور کلّی فرهنگ متفاوت اداره میشوند؛
3- تبادلهای دانشجویی در روند رو به گسترش ادامه تحصیل در محیطهای دانشگاهی چندفرهنگی؛
4- فعّالیّتهای گروهها و رسانههای مختلف در جهت تخریب دیدگاههای مذهبی و دینی متفاوت در جهت افزایش تنش و نزاع میان گروههای مختلف با هدف سودجویی برای خود؛
5- گرایشهای قوممرکزانه برخی سیاستمداران در ارتباط با سایر کشورها که میتواند به آتشافروزی میان ملّتها بیجامد؛ چنین گرایشی به معنای برتر دانستن یک فرهنگ بر فرهنگ دیگری است که دارای زمینههای تاریخی متفاوتی هستند؛
6- توجّه به آموزش و پرورش کودکان و نوجوانانی که میخواهند در دنیایی با فرهنگهای متفاوت و در عین حال در مواجهه با یکدیگر زندگی کنند؛
7- توانمند ساختن افراد و گروههای اجتماعی در برابر پدیدههایی نظیر خودباختگی فرهنگی یا خودبرتربینی فرهنگی.
بیشتر پژوهشها بر روی هوش فرهنگی، ذهنی و مفهومی بوده است و پژوهش تجربی و عملی اندکی در مورد آن انجام شده است (دین،[43] 2007).
بنابراین پژوهش و بررسی برای توسعه و تأیید بیشتر هوش فرهنگی لازم است. پژوهشهای انجام شده در داخل و خارج کشور بهبود عملکرد افراد از طریق توسعه هوش فرهنگی را تأیید میکنند.از آنجایی که سازمانها به خصوص آموزش و پرورش به دنبال افزایش عملکرد و بهینهسازی امور هستند، از این رو در مرحله نخست باید عملکرد کارکنان خود را افزایش دهند با توجّه به این که عملکرد تابعی از دانش، مهارت، تواناییها و انگیزش است و با در نظر گرفتن این مطلب که هوش فرهنگی یک توانایی و قابلیّت مهم در شرایط کنونی سازمان است، که نمودهای رفتاری و انگیزشی قابل ملاحظهای دارد و آموزش مهارتهای زندگی میتواند راهکاری مناسب برای افزایش توانایی افراد در برقراری روابط اجتماعی تلقّی شود، و به بهبود مهارتهای سازشی افراد، منجر گردد. افزایش مهارتهای زندگی ارتباط متقابل را بهبود میبخشد، تجربههای مثبت افراد را افزایش میدهد و آنها را در تعاملهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی یاری میدهد.
امروزه علیرغم ایجاد تغییرات عمیق فرهنگی در شیوههای زندگی، بسیاری از افراد در رویارویی با مسائل زندگی فاقد تواناییهای لازم و اساسی هستند و همین موضوع آنان را در مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی روزمرّه و مقتضیات آن آسیبپذیر نموده است (حق شناس و همکاران، 1388).
پژوهشگران در کاهش رفتارهای خشونتآمیز، تقویّت اعتماد به نفس، تقویّت خودپنداره و استفاده از تواناییها و ظرفیّتها و کنشهای هوش و. را مورد تأیید قرار دادهاند (طارمیان1387).آموزش مهارتهای زندگی، نوعی کوشش است که در سایه آن نوجوانان ترغیب میشوند تا خلّاقیّت خود را به کار گیرند و به طور خود جوش راههای مؤثّر را برای حلّ تعارضات و مشکلات زندگی خود بیابند (کلینگمن،[44] 2009).
پژوهش تاتل[45] (2006) نشان میدهد که آموزش مهارتهای زندگی در نوجوانان منجر به ارتقای تواناییهای تصمیمگیری، ارتباطات و افزایش اعتمادبه نفس آنان میشود. همچنین پژوهش اشتمان[46] و همکاران (2005) نشان میدهد که آموزش مهارتهای زندگی در چهارحوزهِی شناسایی پیشرفت یا هدف در زندگی، حلّ مسأله و تصمیمگیری، روابط بین فردی و حفظ سلامتی جسمی بر محیط زندگی و کارایی شخص تأثیر بسزایی دارد. در این ارتباط پژوهشها نشان داده اند که فشارهای ناشی از مسائل روز مرّه، برای افرادی که دارای عزّت نفس بالا هستند و از سیستم حمایتی خوبی برخوردارند کمتر است(انصاری،1384). کودکان و نوجوانان به سبب بی تجربگی و نا آگاهی از مهارتهای باز دارنده، تسهیل کننده و اصلاحی، بیشتر
سایت های دیگر :
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1399-03-01] [ 07:21:00 ق.ظ ]
|