تعریف کنیم .
فلسفه به عنوان یک «رشته» متشکل از شاخه های هستی شناسی ، شناخت شناسی و ارزش شناسی است. «انسان شناسی» زیر مجموعه شاخه « هستی شناسی» می باشد ، زیرا «انسان» زیر مجموعه هستی است(علوی ، 1386، ص22) .
بسته به اینکه به فلسفه از کدام منظر نگریسته شود ،تعریف خاص خود را خواهد داشت . اگر فلسفه را یک رشته بدانیم متشکل از شاخه های گوناگونی خواهد بود چنان که این امر در مورد سایر رشته های علمی نیز صادق است . مثلا رشته شیمی که به شاخه های متعدد شیمی آلی، معدنی، تجزیه و …. تقسیم می گردد و لذا فلسفه نیز به شاخه های مختلف هستی شناسی[3] و انسان شناسی بعنوان زیر مجموعه هستی شناسی، شناخت شناسی[4] و ارزششناسی[5] تقسیم می شود (علوی ، 1386،ص22) .
در هستی شناسی (یعنی شناختن هستی) از هستی با وجود بحث می شود بدین صورت که سعی میگردد به سئوالاتی از این قبیل پاسخ داده شود که آیا هستی با وجود حادث است یا قدیم، آیا فقط مادی است یا غیر مادی یا هر دو، آیا دارای خالق و آفریننده است یا خیر، آیا هدفدار است و غیره (علوی ، 1386،صص23-22) .
اما نویسندگانی هم یافت می شوند که از تأثیر هستی شناسی بر تربیت سخن گفته اند (ابراهیم زاده، 1369 و خلیلی شورینی ، 1378) .
به عنوان مثال، یک فیلسوف تربیتی را در نظر بگیرید که در «هستی شناسی» خود معتقد به خداست آیا این اعتماد به خدا نباید در طرز تربیت او در دیدگاه های تربیتی اش مثلاً در اهداف تربیتی او هم منعکس گردد ، لذا اگر اعتقاد به خدا در هستی شناسی بحث می شود ، از تأثیر آن اعتقاد در اهداف تربیتی ، در شاخه» «تأثیر هستی شناسی بر تربیت» سخن به میان می آید (علوی ، 1386،ص34) .
برهان جهان شناختی مفهومی عام است و تقریرهای مختلفی از برهان وجود خدا را در بر میگیرد (جوادی ،1382 ،ص15) .
برهان جهان شناختی مفهومی خاص نیست ، بلکه برای اشاره به هر برهانی است که با شروع از مقدمه کلی در باره عالم و با استفاده از اصول فلسفی مانند ا صل جهت کافی یا ا صل علیت ، به اثبات وجود خدای وا حد میپردازد . پس در واقع ما براهین جهان شناختی متعددی داریم . (رو[6]، 1998) .
ویلیام رو معتقد است که برهان جهان شناختی برهان پسینی[7] است . زیرا حداقل یکی از مقدمات آن حقیقتی در باره عالم است ، که از راه تجربه برای انسان مکشوف می شود .
(پلانتینگا[8]، 1998) معتقد است براهین جهان شناختی از حقیقتی روشن و کلی ، اما پسینی در باره جهان آغاز می شوند ، یعنی از این حقیقت که مثلا موجودات ممکنی وجود دارند ، یا اشیا حرکت می کنند یا دگرگونی میپذیرند . برهان جهان شناختی درصدد اثبات خدای واحد است که قائم به ذات است .
فلسفه، علم هستی شناسی است ، علم وجودشنـاسی است . در فلسفـه قوانین «هستی» کشف میشود ، قوانینی که تنها وجودش برای صدق آنها کافی است . موضوع فلسفه «هستی» یا وجود است (آموزگار، 1379،ص8) .
هستی شناسی به بحث از «مطلق وجود» یعنی هستی عاری از هر قیدی می پردازد . به این معنا که بر خلاف علوم که به بررسی ظواهر هستی توجه دارد ، هستی شناسی فلسفی خصایص کلی وجود را بررسی می کند تا نظریه ای جامع درباره «هستی» عرضه کند . برای مثال ، فلسفه در پی آن است که آیا جهان پدیده ای تصادفی است یا نظام علیت بر آن حاکم است ؛ و اگر این گونه است از چه نوع قوانینی پیروی می کند ؟ آیا هستی هدفی دارد ؟ آیا جهان آفریننده ای دارد ؟ اگر بلی، آفریدگار هستی در «هستی» چه موقعیتی دارد ؟ ماهیت وجودی او چیست ؟ (ابراهیم زاده ، 1369،ص12) .
هستی شناسی می کوشد خصایص کلی ظواهر وجود را کشف کند تا درباره طبیعت و ماهیت جهان ، نظریه ای اظهار کند و روشن سازد آیا حوادث جهان خود به خود پیدا می شوند یا از یک عده قانون های طبیعی پیروی می کنند ؟ آیا هستی را هدفی است یا هیچ گونه قصد و هدفی در آن وجود ندارد ؟ آیا خدایی آن را آفریده است ؟ این خدا چه صفاتی دارد و ارتباطش با آفریدگار خود چگونه است ؟ آیا وجود صرفاً مادی است یا روحی و یا آمیزه ای از آن دو ؟ (شعاری نژاد ، 1377،ص12) .
هستی شناسی به بحث یا هستی می پردازد و آن را مجرد از زمان و مکان یا هر گونه قیدی مورد مطالعه قرار می دهد. بحث از ماهیت مطلق وجود یا هستی به عهده فلسفه است (مصباح یزدی، 1365،ص21) .
با توجه به اهمیت فلسفه تعلیم و تربیت ، و مطالعه افکار و آراء دانشمندان در این زمینه ضروری به نظر می رسد و آشنایی با افکار امام محمدغزالی به عنوان یکی از نمایندگان مکتب رئالیسم وتوماس آکویناس به عنوان یکی از نمایندگان مکتب رئالیسم تعقلی دینی که نظریات رئالیستی داشته اند و بررسی دیدگاه های آنان در مقوله هستی شناسی و دلالت های تربیتی آن می تواند موضوعی مناسب برای این پژوهش بوده و به نظر می رسد که حائز اهمیت باشد و شاید بحث و بررسی آراء این دو شخصیت به نزدیک شدن دیدگاه های اندیشمندان دو دین مقدس اسلام و مسحیت کمک نماید .
به تنظیم و مقایسه اهم اندیشه های دو متفکر بزرگ جهان اسلام و مسیحیت درباره هستی شناسی و دلالت های تربیتی آن پرداخته شده است . سعی شده که با معرفی پژوهش مذکور و ارائه برخی یافته های مهم آن ، نظام هستی بر اساس منابع تفکر دینی ، بعنوان بستری مناسب و کارآمد جهت حل اختلافات احتمالی مطرح شده و پژوهشگران حوزه و دانشگاه را به جستجوی عمیق در گنجینه گرانبهای فرهنگ اسلامی بویژه آثار متفکران مسلمان و ارائه نتایج ارزشمند این تلاش در قالبی نوین فراخواند .
در این راستا گردآوری، بررسی تطبیقی و تنظیم آراء اندیشمندان اخلاقی گامی آغازین ولی اساسی میباشد . این «پژوهش» چنین تلاشی را دربارۀ هستی شناسی و دلالت های تربیتی آن از دیدگاه دو متفکر بزرگ جهان اسلام و مسیحیت یعنی ابوحامد غزالی و توماس آکویناس مد نظر قرار داده است که بنابرنظر برخی محققان این دو اندیشمند به اخلاق بارویکردی« عمدتا دینی» هر چند از دو منظر نسبتا متفاوت نگریسته اند .
1-2 بیان مسئله :
اگر همه مسائل مربوط به انسان و جهان پیرامون او را واقعیت های محسوس خارجی تشکیل میداد ، انسان براحتی می توانست از طریق علم به حل آنها بپردازد . اما تمام سئوالات انسان محدود به این واقعیت محسوس نیست بلکه مسائل و پدیده های دیگری نیز وجود دارند که او را به مشکل و پاسخ وا می دارند ، مثلاً چرا انسان به وجود آمده است ؟ چرا هستی باید باشد ؟ هستی چگونه پیدا شده است ؟ آیا هستی واقعی و هدف دارد ؟ جایگاه انسان در عالم هستی کجاست ؟ آیا آزاد است یا مجبور ؟ آیا انسان قادر است بداند و می تواند بداند ؟ پاسخ به این سئوالات در علم پیدا نمی شود اگر چه علم ما را در یافتن پاسخ ها کمک می کند اما در نهایت برای حل نهائی آنها ناچار از تفکر و اندیشیدن هستیم .
گریز[9] معتقد است شما در واقع اصالتاً فیلسوف هستید سئوالات اساسی و تفکرهای جدی که در طول دوران حیات خود داشته اید در واقع همان کاری است که فلسفه انجام می دهد چنان که تربیت در جریان زندگی انسان نقش مهم و اساسی دارد و هر کس به نحوی از آن برخوردار است و کم و بیش آگاهی هایی از آن دارد از این رو این مفهوم همیشه مورد توجه اکثر دانشمندان، فیلسوفان، روشنفکران و مصلحان اجتماعی حتی شعرا و نویسندگان بوده و هر گروه از آنها از روی تجربیات خود درباره ماهیت و نقش آن به بحث و گفتگو پرداخته اند (ابراهیم زاده ، 1369، ص24) .
بر طبق نظر آموزگار (1379) فلسفه اندیشیدن به هستی است و انسان خود واجد هستی است و انسان است که به جهان می اندیشد . بنابراین فلسفه از انسان نشأت می گیرد و انسان خود موضوع فلسفه است. از نظر دیوئی انسان بعد عملی فلسفه است ، لذا رجعت فلسفه و تربیت، هر دو به انسان است .
بررسی ریشه های تفکر اسلامی در زمینه های تربیتی چنان که رهبر انقلاب (8/9/1360) در دیدار با جمعی از دانشجویان میفرمایند «اسلام عمیق از همه جا و از همه مکتبها راجع به امور انسانی و امور تربیتی مطلب دارد که در رأس مسائل اسلام است»(جوادی ،1382،ص26) .
لذا تعلیم و تربیت با دنیای اندیشه و هم با فعالیت های عملی سر و کار دارد . عقاید خوب به کردار خوب رهنمون می شود و اعمال نیکو نیز اندیشه های خوب را به دنبال دارد ، لذا تربیت یک فعالیت کاملاًعقلانی ، منطقی و اساسی است . چاره جویی مبانی نظری رفتارهای تربیتی در کنار الگوهای عملی می تواند نظام تربیتی مقتضی را ارائه کند که افراد تربیت یافته این نظام خود جوش بهترین انسان ها و الگوها و الگوی نسل های بعدی قرار می گیرند (کانت[10] ، ترجمه شکوهی، 1372،ص18) .
در خصوص ارتباط بین فلسفه و تربیت دیوئی[11] چنین می گوید : فلسفه و تربیت آنچنان رابطه نزدیکی با هم دارند که می توان فلسفه را نظریه کلی تربیت نامید (ابراهیم زاده، 1385، ص 58) .
در بیان اینکه که آیا بین فلسفه و تربیت ارتباطی وجود دارد یا نه نظریه های متفاوتی ارائه شده از جمله اینکه تربیت در تدوین نظریه ها، انتخاب موضوعات و حتی روش شناسی[12] خود از نظریه های فلسفی کمک می گیرد. بطور مثال برای روشن شدن مفاهیمی از قبیل هستی، ماهیت انسان، سرانجام سعادت و خوشبختی، باید از اندیشه های فلسفی کمک گیرد یا این که تربیت با استفاده از یافته های فلسفی دلایل متقن برای عمل تربیتی استنتاج کند (ابراهیم زاده، 1385، ص 58).
نقش تعلیم و تربیت در جهان امروز بر کسی پوشیده نیست . انسان به دلیل ویژگی تربیتپذیری از سایر مخلوقات متمایز شده و گوهر او تنها با تربیت به کمال می رسد . ارزش آدمی را نیز می توان به میزان بر خورداری او از تعلیم و تربیت مشخص کرد . اگر بخواهیم برای تربیت نسل امروز طرح و برنامه ای مدون داشته باشیم ، باید از نظریات و توصیه های دانشمندان پیشین بهره ببریم .کمال مطلوب آدمی و اصول روش های جدید تربیت را می توان به عنوان الگوئی از خلال آراء قدمای عالی قدری چون غزالی و آکویناس باز یافت ، لذا به این دلیل موضوع تطبیقی انتخاب شده است که از بررسی آثار بجا مانده از این دو صاحب نظر، در زمینه هستی شناسی و دلالت های تربیتی آن، امکان بررسی تحلیلی عمیق تری فراهم می آید که می تواند به پیشبرد اهداف تعلیم و تربیت کمک شایانی نماید و لذا جا دارد که همه اندیشمندان و هر کس به اندازه توان خود در این راستا تلاش نماید .
در واقع بررسی دیدگاه های دو متفکر مختلف و بررسی وجوه تشابه و تفاوت نظرات آنان از اهمیت ویژهای برخوردار است چون نتیجه تحقیق مبنائی برای ادامه تحقیقات و پژوهش ها گردد .
با بررسی های نقطه نظرات غزالی و آکویناس می توان ادعا کرد که این نقطه نظرات می تواند مبنائی برای نزدیک شدن فلسفه اسلام و مسیحیت باشد . نگارنده معتقد است که نظرات فلسفی مشترک می تواند مورد استفاده فلاسفه مسلمان و مسیحی سراسر دنیا قرار گیرد .
فلسفه شامل حوزه های اصلی است که عبارتند از هستی شناسی ، انسان شناسی به عنوان زیر مجموعه هستی شناختی ، شناخت شناسی و ارزش شناسی است .
در این پژوهش محقق بر آن است که به بررسی تطبیقی هستی شناسی و دلالت های تربیتی آن از دیدگاه امام محمد غزالی به عنوان یک فیلسوف رئالیستی و توماس آکویناس به عنوان طرفدار رئالیسم تعقلی دینی بپردازد . سپس محقق قصد دارد که آراء آنان را در شاخه های هستی شناسی مورد بررسی قرار داده و سپس دلالت های ضمنی و استلزامات تربیتی مربوط را استخراج و در نهایت به وجوه تفاوت و تشابه هستی شناسی و دلالت های تربیتی آن از دیدگاه امام محمد غزالی و توماس آکویناس بپردازد .
به هر حال، امید است پژوهشگران علاقمند به این خلاء پژوهشی در زمینه ارائه افکار متفکران اسلام ناب به جهان امروز توجه جدی نموده و با تلاش مضاعف سعی در جبران آن نمایند .
1-3 اهداف تحقیق :
الف-اهداف کلی تحقیق :
[جمعه 1398-07-05] [ 10:18:00 ب.ظ ]
|