تعامل کودک با محیط است که در آن نیازهایش را در ارتباط عملی با انتظارهای محیط هماهنگ می کند. کودک به تدریج که رشد می یابد، باید همواره ساختهای روانی خود را از نوسازمان بدهد تا بتواند به گونه ای مؤثر با محیط برخورد کند. (همان منبع، صص 22و 23 و 24)
به نظر پیاژه رشد اخلاق درکودک دو مرحلۀ مشخص را طی می کند که یکی مربوط به سنین( 9- 6) سال بوده و به «مرحله ی متابعت » 2 یا «قبول امر و نهی بزرگترها» معروف است. پیش از این سنین اصولاً بحث درباره ی اخلاق و انتظار رفتار اخلاقی از آنان بی مورد است زیرا رشد عقلی کودک به مرحله ای نرسیده است که بتواند ماهیت اعمال را از نظر درستی یا نادرستی مورد قضاوت قرار دهد. مرحله ی دوم که از نظر سنی، سنین (12- 9) سالگی را در بر می گیرد «مرحله ی استقلال » 3 یا خود مختاری اخلاقی نامیده شده است. (کریمی، 1384، ص 169)
لورنس کولبرگ نیز مانند پیاژه به مرحله ای بودن رشد اخلاق معتقد است. اما در نظر یه ی کولبرگ تفاوتهایی با نظریه ی پیاژه مشاهده می شود، نخست اینکه در اینجا رشد اخلاق برخلاف نظریه ی پیاژه تا سن حدود 12 سالگی کامل نمی شود، بلکه کودک در این سن تازه در دوره ی اول رشد اخلاق که به نظر کولبرگ دوره ی «پیش اخلاقی » 4 یا « پیش عرفی» 5 است، قرار دارد و رشد اخلاق تا سن 25 سالگی کامل نمی شود. دوم در عوض رشد دو مرحله ای اخلاق در نظریه ی پیاژه ، در اینجا کودک باید از سه دوره و شش مرحله بگذرد تا از نظر اخلاقی به کمال برسد. (همان منبع، صص 172 و 173)
آنگونه که از مطالب ارائه شده می توان استنباط کرد، ظاهراً معتقدان به دیدگاه شناختی بین رشد عقلی (که در برخی تعابیر همان هوش تلقی می گردد) و رشد اخلاقی ارتباط قائلند. مثلاً در دیگاه پیاژه که معتقد است پیش از سنین 9- 6 سالگی نباید انتظار درک مفاهیم اخلاقی را از کودک داشت زیرا «سن عقلی وی هنوز به مرحله ای نرسیده است که بتواند ماهیت اعمال را از نظر درستی و نادرستی مورد قضاوت قرار دهد.» اشاره به سن عقلی این استنباط را تأیید می کند. از طرفی در تعریف پیاژه از هوش، آنرا شکل خاصی از سازگاری با محیط می داند، و لازمه ی سازگاری را تعامل با محیط. تعامل با محیط، همان تعامل متقابل با نهادهای اجتماعی نیز می تواند باشد، و اینکه کودک درجریان رشد باید همواره ساختهای روانی خود را از نو سازمان بدهد. این ساختارهای روانی نیز می تواند نگرشهای فرد، تعریف شود. به طور کلی می توان چنین استنباط کردکه روان شناسان شناختی بین هوش و رشد اخلاقی و تأثیر اینها بر نگرشهای فرد، به شکلی نامحسوس معتقدند که به صورت مدون ارائه گردیده است.
گروهی معتقدند که خداوند متعال ، نیروئی در درون انسان قرار داده است که تکلیف را به انسان الهام می کند و درکارهای اخلاقی، از درون انسان به او فرمان می دهد، این نیرو نه عاطفه است، آنچنان که اخلاق هندی و مسیحی می گوید، و نه عقل و اراده است، آنچنان که فیلسوفان می گویند، … این مسئله در جهان مطرح است و تجربیات انسان است و از ابتدای خلقت، این ها به هیچ شکی در وجود انسان نبوده است و انسان اینها را فقط از راه حواس بدست آورده است یا نه، یک سلسله احکام از ابتدا همراه ذهن انسان در نهاد و در ذهن انسان وجود دارد؟ گروهی، هم در گذشته و هم در حال معتقد بوده و هستند که درذهن انسان، هیچ چیزی وجود ندارد و فقط همان چیزهائی هست که از همین دروازه های حواس وارد   برای دانلود متن کامل پایان نامه ها اینجا کلیک کنید ذهن شده اند، ذهن انسان از نظر این افراد حکم یک انباری را دارد که ابتداء خالی محض بوده است و از درهای حواس، اشیائی به این انبار ریخته می شود و انبار پر می شود، گروه دیگری از فلاسفه کسانی هستند که می گویند آنچه در ذهن است بر دو بخش است: بخشی از آن ها از روزنه های حواس ظاهری آمده اند و پاره ای از آنها قبل از حس و احساس در ذهن انسانها وجود داشته است.(مطهری ،1362، صص 31 و 35)
از مطالب ارائه شده در بالا از شهید مطهری هم این مسئله به ذهن می آید که آیا این نیروی از قبل موجود در ذهن بشر که افعال اخلاقی به آن بسته است، می تواند عقل یا به تعبیری هوش باشد؟
از آنجا که اصطلاح نگرش از نظر روان شناسان معانی مختلفی دارد، جای تعجب نیست اگر در روان شناسی به تعریفهای گوناگونی از این مفهوم بربخوریم… در تعریفی از فریدمن و همکاران (1970) چنین ارائه گردیده است: « نگرش ، نظام بادوامی است که شامل یک عنصر شناختی، یک عنصر احساسی، و یک تمایل به عمل است» روی هم رفته، تعریف سه عنصری نگرش، تعریفی است که بیشتر روان شناسان اجتماعی روی آن اتفاق نظر دارند…. علاوه بر عناصر، نگرش دارای سه ویژگی است. نخست اینکه بر نگرشی شامل یک شیء ، شخص، رویداد یا موقعیت است. دوم آنکه نگرشها معمولاً ارزشیا بانداند. و سوم آنکه نگرشها معمولاً دارای ثبات و دوام قابل توجهی هستند… از میان عناصر تشکیل دهنده نگرشها، عنصر عاطفی و از میان ویژگیها، ویژگی ارزشیابی کردن مهم ترین مؤلفه های نگرشها را تشکیل می دهند.(کریمی، 1384، صص 220 و 221)
مهمترین ویژگی نگرشها ، ویژگی ارزشیابی کردن است با ارزشیابی کردن مبتنی بر ارزشهای اخلاقی مورد پذیرش فرد است، و مهمترین عنصر تشکیل دهنده ی نگرشها، عنصر عاطفی است؛ حال در برخی تعابیر از اخلاق، عامل برانگیزاننده ای افعال اخلاقی را عاطفه می دانند، مانند؛ اخلاق هندی و مسیحی . حال با توجه به این منظر گاه ، می توان بین اخلاق و رشد اخلاقی فرد و نگرشهای وی به نهادهای اجتماعی رابطه برقرار نمود؟
در هر حال در این پژوهش، ما در پی بررسی و مقایسه ی وضعیت نگرشهای اجتماعی ، سطوح اخلاقی و میزان بهره هوشی دانشجویان دختر دانشگاه پیام نور اسلام آباد غرب و سرپل ذهاب هستیم، و به نظر می رسد با توجه به مطالب ارائه شده تاکنون این مسئله دارای اصالت علمی است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...