نگردیده است. این تکامل همواره با موانع معرفتی و اجتماعی مختلفی پیش روی خود مواجه بوده و گاه تاب مقابله نداشته و انزوا را برگزیده و در بسیاری از حالات نیز راه حلی درخور برای عبور از بحران یافته و مراحل ترقی را پشت سر نهاده است. شناسایی این چالش ها و راه های مقابله با آن مساله ای است که از دیرباز پیشگامان توسعه و محققان اجتماعی را به مطالعه و بررسی های علمی ناگزیر نموده است. چنانچه می دانیم جامعه شناسی علم نیز به عنوان یکی از حوزه های مطالعات اجتماعی، با مطرح کردن موضوع علم و بالاخص علم مدرن به عنوان پدیده ای اجتماعی، به مطالعات پیرامون این نهاد معرفتی بشر دیدگاهی تازه بخشید. ویژگی نگاه اجتماعی به معرفت،  در نظر به بعد اجتماعی آگاهی و تاثیرات متقابلی است که بین معرفت و نظام اجتماعی برقرار است. مطالعات جامعه شناسانه معرفت و علم، تحلیل چگونگی تاثیرگذاری این علم بر شئون بشری و نیز تاثیرپذیری جامعه انسانی از دانش و آگاهی را قابلیتی دوچندان بخشیده است. اکنون این شاخه از علم اجتماعی با بهره گیری از روش های پژوهش جامعه شناسانه و با موضوعیت علم به عنوان شاخه ای از معرفت، ابزاری است که در ارائه تحلیل های جامع و موثر در شناخت نهاد اجتماعی علم،  خود را عهده دار مسئولیتی خطیر نموده است.
تجربه مدرنیته در جنبه های مختلف آن که منجر به توسعه ای همگون در جوامع گردد، همواره مناقشاتی از جانب نحله های مختلف فکری و اجتماعی را برانگیخته است. علم مدرن نیز به عنوان یکی از پر دستاوردترین مظاهر مدرنیسم، نه تنها در فرایند توسعه خود مسیری هموار و بی دغدغه را پشت سر نگذاشته است بلکه پیوسته با عناصری اجتماعی و معرفتی و موانعی عینی و ذهنی در جوامع مختلف در چالش بوده است.    آنچه در این مجال تحت عنوان ” مطالعه جامعه شناختی چالش های معرفتی – اجتماعی فرایند توسعه علم مدرن در ایران معاصر ” به آن پرداخته می شود، کوششی است در جهت شناخت این چالش ها در جریان توسعه علم مدرن در ایران با نگرشی جامعه شناسانه، چنانچه اهمیت آن ذکر شد.
با بررسی اجمالی تاریخ تکامل علم و جریان توسعه علم مدرن در چهارچوب اجتماعی معرفت شناسی علمی می توان الگویی در جهت مراتب و سیر تحول علم ارائه نموده و با نگاهی تاریخی به جریانات معرفتی و اجتماعی جامعه ایران در مواجهه با علم جدید، شرایط ایران معاصر و جایگاه آن را در الگوی ذکر شده جانمایی کرد.
از آنجا که هر تحلیل شناخت شناسانه متضمن برگشت به سطحی ابتدایی تر و ادراک بی آلایش موضوع و آگاهی از تعصبات و ارزش هایی است که در معرفت به مساله بی تاثیر نیستند، نگاه تاریخی روش دورخیز برای بهتر پریدن و نیز اطلاع از محیط عمومی زمان پدیده مورد بررسی است(کستلر:1390). چنانچه تجربه اندیشمندان اجتماعی نیز بیانگر نمایان شدن زوایایی از پدیده هاست که تاثیر خود را در گذر زمان و تغییرات ناشی از آن نشان داده اند.        

1.2      طرح مساله
   به طور کلی مساله اصلی مورد نظر این پژوهش، نقطه اتصال سه جهت و جریان مطالعاتی مجزاست که در ایده بنیادین این نوشتار، پیوندی قابل ملاحظه و تعمق یافته اند، به اجمال می توان گفت که در گام اول، مبناهای روشنگرانه معرفتی و ایده های نوین اجتماعی در علم مدرن به عنوان یکی از برجسته ترین جنبه های مدرنیته، که در قالب جریان فراگیر مدرنیسم رشد و شکوفایی یافته است، مساله اساسی مورد بررسی است. در این نگارش، تاکید بر شناسایی ویژگی های متمایز علم مدرن از سایر جریان های معرفتی پیش از خود است که به زعم دانشمندان، دستاوردهای این نوع از منش علمی، زیر بنای توسعه در کشورهای جهان شده است و میزان و نوع ارتباط با این جنبه از مدرنیسم، سبب عقب افتادگی و یا پیشرفت جامعه تعبیر می شود. چه به نظر می رسد با ترسیم الگویی از مبناهای معرفتی و اجتماعی علم مدرن بتوان سیر تکاملی پیشرفت آن به عنوان گام دوم مورد نظر این پژوهش را، در جوامع مختلف بهتر کنکاش نمود. بررسی مبانی معرفتی شامل خاستگاه، روش، موضوع و اهداف علم نوین و در مبانی اجتماعی نیز استمداد از نگاه جامعه شناسانه در درک چگونگی مناسبات علم مدرن و جامعه میزبان و توسعه دهنده آن مد نظر قرار گرفته است. چرا که رویکردهای جامعه شناسی علم و معرفت علمی، چه در دوره کلاسیک نظریه پردازی اجتماعی علم (رویکرد عقلانی) و چه در دوره جدیدتر که همگی در نقد تئوری اولیه، ساختاربندی شده اند (رویکرد نسبی گرایی)، هریک به نوعی مناسبات علم و جامعه را بررسی کرده و رابطه جامعه و معرفت علمی را چه در مرحله شکل گیری علم و چه در زمان بسط و ترویج و دوران زوال آن و نیز چگونگی این روابط از سوی کنشگران علمی و اجتماع درونی ایشان و نیز گرایشات اجتماعی و تاثیراتشان بر این اندیشمندان، مورد بررسی قرار می دهند. هدف از ارائه چنین نظریاتی به نوعی یافتن چهارچوبی مناسب برای اقامه برهان رابطه بنیان های های معرفتی – اجتماعی علم مدرن و توسعه آن است. در گام دوم اما، نه تنها شناسایی مبناهای شناختی و نیز لوازم ساختاری در چگونگی دستیابی به فرایند توسعه علم نوین و پیشرفت آن در جهت رسیدن به توسعه همه جانبه در جوامع مد نظر قرار گرفته است بلکه نکته چالش برانگیز در ذهن محققان، در تاملات تاریخی تجربه علم مدرن برای تبیین چگونگی روند این فرایند در کشورهای توسعه نیافته و یا در حال توسعه است. مساله اصلی مورد نظر این پژوهش نیز وضعیت معرفتی و اجتماعی علم نوین و فرایند توسعه آن در دوران جدید تاریخ جامعه ایران است. مفهوم علم و دانش در دوره های مختلف در ایران روندی تاریخی را گذرانده و دچار تحولات بسیاری گردیده است که این تحولات محصول جریان های مختلف فکری و شرایط سیاسی و اجتماعی زمان بوده است و چالش های مهمی را برای توسعه و رشد علم به وجود آورده است. چرا که علم به تعبیر جامعه شناسی معرفتی از نوع محصول معرفتی اجتماعی است(موسوی:1382). بنابرین در گام سوم به فراخور نیاز، بازیابی چالش های اجتماعی – معرفتی جریان توسعه علم مدرن در جامعه ایران هنگام مواجهه با این دانش جدید مد نظر قرار دارد.
چنانچه ذکر شد بررسی خصیصه های علم مدرن و جنبه هایی از آن، که زمینه ساز چالش های گوناگون معرفتی و اجتماعی در جامعه میزبان خود است در پیشبرد اهداف این پژوهش نقشی عمده دارد، چرا که در نهایت با پی بردن به این ویژگی ها و استفاده از آن چهارچوب نظری معرفت شناسی علمی که علم و توسعه آنرا امری تاثیر پذیر از مسائل معرفتی و اجتماعی هر بافت اجتماعی بداند، وجوه اجتماعی و معرفتی از تاریخ جامعه ایران در دوران معاصر که مناقشاتی برای توسعه علم مدرن در این کشور به وجود آورده است شناسایی خواهد شد.

ادامه مطلب

سایت های دیگر :