هوش عاطفی بر مدیریت احساس های خود و دیگران تأکید دارد. طبق نظر مک گاروی3(1997)، هوش هیجانی مشتمل بر توانایی پیگیری و با انگیزه بودن، توانایی کنترل هیجان ها، توانایی کنترل نکته ها، توانایی همدلی و عطوفت کردن است. تعریف هوش هیجانی از نظر گلمن، ظرفیت یا توانایی سازماندهی احساس های خود و دیگران برای برانگیختن خود و استفاده از آنها در روابط با دیگران می باشد. به اعتقاد وایزینگر4(1998)، هوش هیجانی، توانایی نظارت بر هیجان ها و احساس های خود و دیگران، توانایی تشخیص و تفکیک احساس های خود و دیگران و استفاده از دانش هیجانی در جهت هدایت تفکر و ارتباط های خود و دیگران است. بعدها وی اظهار می دارد که هوش هیجانی، هوش به کارگیری هیجان و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مؤثر با همکارها، سرپرست ها، مشتریان، چگونگی استفاده از زمان و انجام دادن کار برای ارتقاء نتایج می باشد(وایزینگر، 2000). بار-آن(2005)، در تعریف دیگری معتقد است که هوش هیجانی سلسله ای از توانایی های غیر شناختی، قابلیت ها و مهارت ها است که بر

Neely
MartinezMC. Garvy
Vizinger
15
توانایی افراد اثر می گذارد، به گونه ای که آنان را قادر می سازد بر فشارهای محیطی غلبه کنند. بر اساس همه تعریف های یاد شده، می توان هوش هیجانی را توانایی تشخیص، فهم، تمییز، اولویت بندی، کنترل و مدیریت هیجان ها در تعامل های فردی، گروهی و سازمانی به منظور کمک به یکدیگر و نیل به هدف های فردی، گروهی و سازمانی تعریف نمود(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387).
2-1-3. نظریه های هوش هیجانی
2-1-3-1. دیدگاه گاردنر1:
گاردنر استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون زبانی، موسیقیایی، منظقی، ریاضی، جسمی، میان فردی و درون فردی می داند. او وجوه شناختی مختلف را با عناصری از هوش غیر شناختی یا به گفته ی خودش «شخصی» ترکیب کرده است. بُعد غیر شناختی(شخصی) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مؤلفه کلی استعدادهای درون فردی و مهارت های میان فردی است(نمودار2-1). هوش درون فردی مبین آگاهی فرد از هیجان ها و احساس های خویش، ابراز باورها و احساس های شخصی و احترام
به خویشتن، تشخیص استعدادهای ذاتی، استقلال عمل در انجام کارهای مورد نظر و در مجموع میزان کنترل شخص بر هیجان ها و احساس های خود هدایتی است. هوش میان فردی با توانایی درک و فهم دیگران و عوامل برانگیزاننده ی انسان و چگونگی فعالیت آنها ارتباط دارد.  

Gardner
16

هوش
                                                                                                      

هوش شناختی
جسمانی
ریاضی
زبانی
منطقی
موسیقیایی
میان فردیدرون فردی
هوش غیرشناختی
 نمودار2-1. ابعاد هوش از نظر گاردنر    
به نظر گاردنر، فروشنده ها، سیاستمدارها، معلم ها، متخصص های بالینی و رهبرهای مذهبی موفق، احتمالاً از هوش میان فردی بالایی برخوردارند. گاردنر در سال 1983 در کتاب «چارچوب های ذهن» اعلام کرد که ما تنها هوش شناختی نداریم و داشتن هوش شناختی برای موفقیت در زندگی کافی نیست. وی از پیوستار هوش و انواع آن نام برد و معتقد بود که تنها دو نوع هوش یعنی هوش کلامی و هوش ریاضی به تحصیل مربوط است و توانایی های دیگری نیز وجود دارند. توانایی هایی مانند تشخیص مهارتی که در هنرمندها و معمارها دیده می شود، نبوغ بدنی که موجب چابکی و سیمای جالب فردی است، هوش درون فردی که در واقع نوعی فعالیت شناخت هیجان های فردی می باشد و نیز هوش میان فردی که توانایی فرد در ارتباط با
دیگران با توجه به خلق و خو، انگیزه ها و خواسته های آنها می باشد(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387). گاردنر معتقد است افرادی با بهره هوشی 160 وجود دارند که برای کسانی با بهره هوشی 100 کار می کنند. زیرا، اولی هوش میان فردی کم و دیگری هوش میان فردی بالایی دارد. وی می افزاید فردی که هوش میان
17
فردی اندک دارد در ازدواج، انتخاب نادرست می کند و شغل مناسبی را نیز بر نمی گزیند. زیرا، تنها با توجه به هوش شناختی این انتخاب ها را انجام داده و توجه نکرده است که هیجان وی با این ازدواج و کار تناسب دارد یا خیر؟ طرفدارهای هوش شناختی، مغز انسان را مانند کامپیوتر فرض کرده و نمی دانند که مغز در هر لحظه درگیر با مواد شیمیایی متغیری به نام انتقال دهنده ی عصبی است که می تواند زاییده ی هیجان ها بوده و جهت و هدف تصمیم ها را عوض نماید. گاردنر، هوش درون فردی را هوش فراشناختی نامیده است. بیشتر آگاهی فرد شامل؛ افت و خیزهای روانی وی بوده و به اندازه ی شناخت اهمیت دارد(سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387).

2-1-3-2. دیدگاه کوپر1:
کوپر مدل هوش هیجانی را به شکل چهارگانه ارائه کرده است که شامل؛ سواد هیجانی، عمق و ژرفای هیجانی، تناسب با صلاحیت هیجانی و معجزه هیجانی(قدرت کیمیاگری هیجانی) می باشد. در مدل کوپر هوش هیجانی از حیطه تجزیه و تحلیل روانشناسی به حیطه شناخت، استدلال و کاربرد مستقیم وارد شده و چهار اصل هوش هیجانی عبارت است از:
1- زمینه هیجانی: از طریق صداقت هیجانی، انرژی، آگاهی، واکنش، مسئولیت و ایجاد رابطه، جایگاهی برای اعتماد و تأثیر فردی به وجود می آید.
2- صلاحیت هیجانی: قابلیت، اعتماد و انعطاف پذیری را در فرد به وجود می آورد و موجب افزایش حداکثر طیف ظرفیت، اعتماد و کنترل مشاجرات و کاهش نارضایتی می شود. 
3- ژرفای هیجانی: فرد برای تنظیم کار و زندگی با هدف و قابلیت منحصر به فردی آشنا می شود و در راه
 

Koper
18
بازگشت با صداقت، تعهد و مسئولیت همراه خواهد شد که موجب اثرپذیری فرد می شود.

ادامه مطلب

سایت های دیگر :