هدف را فرایندی قلمداد می کندکه از طریق آن مدیران سطوح بالا وپایین سازمان مشترکاً اهداف را مشخص می سازند و حدود مسئولیتها و وظایف هر فرد را با در نظرگرفتن نتایج مورد انتظار تعیین می‌کنند و تمامی این عوامل برای اداره‌ی واحد و ارزشیابی فعالیتهای افراد به کار می‌رود. (موریسی، 1368، ص10)

در غرب برای نخستین بار به سال 1954 پیتردراکر اصطلاح «مدیریت بر مبنای هدف و نتیجه» را در یکی از کتابهای خود به کار برد و بر آن به عنوان اساس سیستم مدیریت تاکید نمود. او در این باره می‌نویسد:

«در این زمان آنچه سازمانها بدان نیاز دارند، سیستمی از مدیریت است که کوششهای گروهی را شکل بخشد وتلفیقی بین هدفهای فردی و سازمانی بوجود آورد و آنها را با یکدیگر هماهنگ سازد. مدیریت بر مبنای هدف تنها سیستمی است که برآورد این نیاز را امکان‌پذیر می‌سازد.»

لازم به تذکر است که «مدیریت بر مبنای هدف» سیستم و مجموعه جدیدی از اجزا و عوامل قدیمی است که پیش از 1954 نیز در نوشته‌های تیلور و فایول و التون میو عنوان شده است. دراکر این عوامل را با هم تلفیق نموده و به سیستم دست یافت که بدیع می‌نمود. در این سیستم جدید اهمیت هدفها و برنامه‌ریزی از نظرات فایول و تیلور،اهمیت نقش فرد درسازمان،احساس تعهداودرمقابل تحقق هدفهای سازمان و مدیریت مشارکت جویانه،از نظرات علمایی چون التون میو و تاثیر مشارکت کارکنان در بهبود امور و افزایش احساس رضایت از طریق سهیم شدن درتصمیم گیریها بوده است و همانطور که اشاره شد دراکر این اجزا و عوامل را در قالبی نو ارائه دادکه به جرأت میتوان گفت در پیشبرد مدیریت نقشی مؤثر از اجزا و عوامل متشکله خواهد داشت. پس ازدراکر نظریه پردازان دیگری چون مک گریگور، هامیل، بلیک و موتن و لیکرت، این سیستم را توسعه و بهبود بخشیدند. مک گریگور در تئوری y انسان را علاقمند به کار قلمداد میکند ومعتقد است هر فردی مایل است در کار خود قبول مسئولیت کندو در تحقق هدف های سازمان از طریق مدیریت مشارکت جویانه خود را متعهد احساس نمایند.

بخش دوم: مدیریت عملکرد

 2-2- مقدمه

در تعریفی ساده از عملکرد می توان به مجموع رفتارهای کارکنان در یک سازمان در ارتباط با حیطه مسئولیتی آنها اشاره کرد. مدیریت عملکرد روشی است استراتژیک و یکپارچه که با برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری برای سازمان و کارکنان آغاز شده و پس از ارزیابی آنان از طریق کنترل شاخص‌های عملکرد، پیشنهاداتی را برای بهبود فرآیندها و بهبود عملکرد کارکنان فراهم می‌آورد. تداوم این چرخه، موفقیتی پایدار برای سازمان به دنبال خواهد داشت.

امروزه عملکرد و ارزیابی آن مبحث مهمی در سازمان‌ها به شمار می رود. برای این که کارکنان عملکرد خوبی ارائه دهندبایدبه دقت مورد ارزیابی قرارگیرند ولی قبل ازآن،عملکرد بایدبا فراست ونظامندی مدیریت شود.مدیریت عملکرد،فرایندی مشترک بین مدیران،کارکنان وتیم‌هایی است که موردمدیریت قرار می گیرند؛ بنابراین فرایندی تعاملی است که توجه به عملکرد مطلوب درآن نادیده گرفته نمی شود. مدیریت عملکرد، مسئولیت مشترک بین مدیران و اعضای تیم آنهاست مورد توجه قرار می‌دهد. می‌توان گفت که فرایندهای مدیریت عملکرد بخشی از یک رویداد فراگیر و همه جانبه به موضوع مدیریت عملکرد هستند.

2-3- تعریف مدیریت عملکرد

مدیریت عملکرد یک فرایند استراتژیک و یکپارچه است که از طریق بهبود عملکرد و توسعه قابلیت‌های افراد وتیم‌های کاری موجب موفقیت پایدار سازمانها می شود. مدیریت عملکرد، یک مفهوم استراتژیک است، از این حیث که با موضوعات وسیع‌تر کسب‌وکار و نیز با جهت‌گیری کلی آن برای نیل به اهداف بلند مدت مرتبط است. مدیریت عملکرد از دو جهت قابل بررسی است:

یکپارچگی عمودی، که عبارت از ایجاد پیوند بین اهداف سازمانی، تیمی و فردی با شایستگی‌های محوری است.یکپارچگی افقی،که عبارت از پیوند با جنبه‌های مختلف مدیریت منابع انسانی به ویژه توسعه منابع انسانی،بهبود سازمانی و پاداش به منظور تحقق یک رویکرد منسجم به مدیریت و توسعه منابع انسانی است.
در یک تعریف ساده مدیریت عملکرد عبارت است از ممیزی بینش، دانش و توانایی های بالفعل و بالقوه منابع انسانی و پرورش افراد در راستای استرتژی‌های سازمانی و تعالی افراد و جامعه. در شرکت یونایتد دیستیلرز همانطور که کریس بنز مطرح می کند، فعالیت‌های مدیریت عملکرد از طریق چشم‌انداز و الزامات استراتژیک کسب و کار هدایت می‌شوند.

ادامه مطلب

سایت های دیگر :