2-4-2 مطالعاتی که یافته ها را نقد و بررسی کرده اند:
اِون، هولین، اسمیت و لوک (1968) برای آزمایش نظریه دو بخشی 800کارمند مرد در مشاغل مختلف را انتخاب کردند. اِون و دیگران دریافتند که استفاده هرزبرگ از مباحث مربوط به گذشته، شک برانگیز است و آنها معتقدند که مطالعات دیگر نیز شواهد و مدارک کافی برای اثبات و تأیید نظریه دو بخشی در اختیار ما نمیگذارند. اِون و سایرین از روشی معتبر یعنی شاخص توصیفی شغل، استفاده کردند. با بهره گرفتن از این روش، محققان قادر بودند تا اهمیت تحقیقاتشان را در رضایت شغلی معتبر سازند.
گرین (1966) در تحقیقات مشابه، مطالعات اِون را تأیید کرد و روش هرزبرگ را زیر سوال برد. او با اِون در طبقه بندی دلایل و عوامل رضایت شغلی به دو دسته انگیزه درونی و انگیزه بیرونی موافق بود.
دان اِوی (2009) با بهره گرفتن از نظریه دو بخشی، رضایت شغلی را در پرستاران مورد مطالعه قرار داد. مطالعات او نیز یافته های هرزبرگ را تأیید نکرد، به جزء آن قسمتی که هرزبرگ میگفت که خود شغل بر رضایت شغلی فرد تأثیر میگذارد.
هاوس و ویگدور (1967)نظریه دو عاملی و انتقادات وارد بر آن را بررسی کردند. آنها یافته ها و کشفیات 31 تحقیق مربوطه را تجزیه و تحلیل کردند. آنها نیز از مطالعات و تحقیقات اولیه هرزبرگ انتقادهایی کردند. از جمله این انتقادات این موارد است: 1- این مطالعات از نظر روش شناسی قطعی و بسته است. 2- مطالعات بر اساس تحقیقات ناقص و نادرست شکل گرفته است. 3- مطالعات هیچ رابطه و هماهنگی با شواهد و مدارک گذشته ندارد. محققان مجدداً مطالعات و یافته های هرزبرگ را تجزیه و تحلیل کردند و نتایج جدیدی را از این مطالعات بدست آوردند.
فار (1977)نظریه دو بخشی را در رابطه با روش های جدید موجود در روان شناسی بررسی میکند. به عقیده فار اگر چه هرزبرگ، بینش معتبری در مورد برداشت و احساس افراد از محیط کاری هر روزهشان ارائه میکند؛ اما او به عنوان یک محقق اشتباه کرده است، زیرا هرزبرگ باور داشته است که میتواند اطلاعات کافی از محیط بدست آورد و همچنین در تحقیقات او به عوامل و دلایل رضایت شغلی و نارضایتی شغلی اشاره نشده است. (کریستینا ام استلو، 2010)
انتقادهایی که گازیل (1986) به نظریه دو بخشی وارد میکند، عباتند از:
1- به نظر میرسد که نظریه به روش رویداد حساس محدود میشود.
2- نظریه حوادثی را که منجر به پیش آمدن رضایت و حوادثی را که منجر به عدم رضایت میشود، از هم جدا نمیکند.
3- همچنین ممکن است، خود پسندی و منیت افراد، بر تحقیقات اثر منفی بگذارد.
4- عوامل به عنوان منابع رضایت و عدم رضایت درهم تداخل دارند.
5- حجم عوامل به عنوان یک کارکرد سطح شغلی کارکنان فرق می کند.

 
 
6- در این نظریه تفاوت های فردی موجود بین کارکنان، نادیده گرفته شده است.
یکی از ایرادهایی که به روش هرزبرگ وارد شده این است که در تحقیقات او افراد به پرسشها طوری پاسخ میدهند که از نظر اجتماعی مطلوب باشد و این باعث میشود این تصور به وجود آید که نارضایتی شغلی بیشتر به عوامل بیرونی مربوط میشوند و نه به عوامل درونی. وال و استفانسون نیز در این مورد تحقیق کرده اند. آنها میگویند که اطلاعات هرزبرگ نتیجه گرایش او به این مورد است، و بنابراین خیلی قابل اتکا نیست.
لیندسی، مارکس و گورلو (1967) مطالعات و تحقیقاتی را با بهره گرفتن از مدل فاکتوریلی 3X3X2 از رضایت شغلی ارائه کردند. این مطالعات، نشان داد که عوامل مشابهی بر رضایت شغلی و عدم رضایت شغلی تأثیر میگذارد و محققان نتیجه گرفتند که استفاده هرزبرگ از دو پیوستار مختلف، برای تعریف رضایت شغلی و عدم رضایت شغلی، کار ب موردی بوده است.
مطالعات ولف یافته های مشابهی را به دنبال داشت، مبنی بر اینکه خود نوع شغل بر رضایت شغلی و عدم رضایت شغلی تأثیر میگذارد.
برنر، کارمَک و وینستن (1971) 500 حسابدار را در ایالات متحده مورد تحقیق قرار دادند. آنها متوجه شدند که هم عوامل محیطی و هم عوامل انگیزشی هر دو بر رضایت شغلی و هم بر عدم رضایت شغلی تأثیر میگذارند. مایدانی(1991) با بهره گرفتن از پرسشنامه در میان کارکنان بخش خصوصی و بخش دولتی نظریه دو بخشی را آزمایش کردند. این یافته ها نشان داد که عوامل انگیزشی، بیشتر بر روی رضایت شغلی تأثیر میگذارند تا بر روی عدم رضایت شغلی. اما عوامل محیطی نیز بر رضایت شغلی موثرند.
کندال و رابینسون به تحقیق در مورد مطالعات هرزبرگ پرداختند. آنها میخواستند به این مطلب پی ببرند که عوامل انگیزشی چه تأثیری روی عملکرد شغل دارند. آنها نیز پی بردند که عوامل انگیزشی بر رضایت شغلی اثر میگذارند.
شیپلی و کیلی به تحقیق در مورد فروشندگان انگلیسی پرداختند و کشف کردند که عوامل
انگیزهدهنده و عوامل بازدارنده، همان عواملی بودند که هرزبرگ به آنها اشاره کرده بود. اما آنها نتوانستند آن پیوستار دو گانه را ثابت کنند و نیز نتوانستند عوامل انگیزهدهنده و عوامل بازدارنده را از هم متمایز کنند.
تابر(1991) از روش های تحقیقاتی تفسیری، استفاده کرد تا رضایت شغلی را در میان اپراتورهای تلفن آزمایش کند. او نیز همان یافته های قبلی را کشف کرد؛ همان عواملی که توسط هرزبرگ کشف شده بود.
پنینگز (1970) نظریه دو بخشی را به سیستم های ارزشی کارگران سفید پوست مربوط ساخت. او میگفت که اگر مدل هرزبرگ معتبر باشد، پس سیستم های ارزشی همه کارکنان، باید یکسان باشد. ولی او دریافت که در برخی موارد سیستم های ارزشی کارکنان با هم متفاوت است.
هیل و ریجوی (1970) یک سری مطالعات تجربی در مورد زنان کارگر انجام دادند، تا نظریه دو بخشی را آزمایش کنند، آنها به این نتیجه رسیدند که برخلاف تصور عده ای، هیچ گونه شواهد و مدارکی مبنی بر متفاوت بودن سیستم های ارزشی بین زنان و مردان وجود ندارد. با اینکه آنها آزمایشات عملی را که هرزبرگ توصیه کرده بود انجام دادند، باز هم نتوانستند یافته های هرزبرگ را کشف کنند.
آندراک (1974) نیز به مطالعه در مورد یافته های هرزبرگ پرداخت. یافته های او نه تنها یافته های هرزبرگ را تأیید نکرد، بلکه مطالب جدیدی را کشف کرد. او پی برد که عوامل انگیزشی و عوامل محیطی-بیرونی- بر رضایت شغلی و عدم رضایت شغلی تأثیر میگذارند.
کت و کوندلی (2009) نیز عامل انگیزه را در میان دانش آموزان بررسی کردند و متوجه شدند که باید
مقوله های جدیدی را معرفی نمود تا بتوان همه عکس العملها را تعریف کرد.
وود و لبولد (1970) به این نتیجه رسیدند که رضایت شغلی، ذاتاً چندبعدی است و نظریه دو بخشی تعریف بسیار بسیار ساده ای از یک سیستم پیچیده از احساسات و عکس العملها میباشد.
شیپلی و کیلی(1986) به این نتیجه رسیدند که نظریه دو بخشی، نقطه شروع خوبی برای مدیران است، اما به خاطر سادگی بیش از حد آن در موارد پیچیده توصیه نمیشود.
عدهای از محققان در اُگاندا در مطالعاتی به این نتیجه رسیدند که هر عاملی بسته به متغیرهای موقعیتی در محیط کار میتواند، باعث ایجاد انگیزه شود یا اینکه عدم رضایت را به همراه داشته باشد.
اسچرودِر(2008) از نظریه دو بخشی به عنوان یک چهارچوب نظری و تئوری برای مطالعه 835 کارمند دانشگاه استفاده کرد. او قصد داشت تا تأثیر عوامل انسانی روی رضایت شغلی را آزمایش کند. یافته های او عکس یافته های هرزبرگ بود، زیرا او به این نتیجه رسید که رضایت شغلی به سن و سطح تحصیلات افراد بستگی دارد و همچنین میزان رضایت درونی و رضایت بیرونی برای گروه های مختلف شغلی، یکسان نیست.
چانگ و اُوگانلانا (1998) برای بررسی بیشتر نظریه دو بخشی، کارگران ساختمانی در بانکوک را مورد مطالعه قرار دادند. نتیجه مطالعات، مهر تأییدی بر نظریه دو بخشی نبود، اما آنها این گونه تصور میکردند که ممکن است، نتایج بدست آمده به علت جایگاه پائین کارگران ساختمانی، در سلسله مراتب نیازهای مازلو باشد. از آنجا که زنده ماندن، نیاز اصلی این کارگران است؛ آنها حتی خواب شکوفایی و محقق شدن شخصیت خود را نمیبینند و نمیتوانند عوامل انگیزه دهنده هرزبرگ را درک کنند.(کریستینا ام استلو، 2010)

2-4-3 مطالعات و تحقیقاتی که نظریه دو بخشی را تأیید میکنند:
هرزبرگ به مدت دو دهه، مقالات متعددی را در تأیید و اثبات مقاله اصلی خود، در مورد نظریه دوبخشی ارائه میکرد. در سال 1965، هرزبرگ
مطالعات خود را در فنلاند ادامه داد. تحقیقات او در فنلاند تحقیقات اولیه او را ثابت کرد. در آزمایشگاه تحقیقاتی جامعه شناسی در دانشگاه لنینگراد ، نخستین تحقیقات تجربی خود را در مورد مبحث رضایت شغلی در جمهوری شوروی انجام داد. در این تحقیقات 2665 کارگر در انواع مختلف صنایع سبک و سنگین شرکت کردند. محققان نتیجه گرفتند که مهمترین و موثرترین عامل برای عملکرد مناسب و موثر در کار رضایت از نوع خود شغل است. (هرزبرگ 1965، 248) این نتیجه بدست آمده دقیقاً با تعریف هرزبرگ از شغل و حرفه هر کسی به عنوان یک عامل انگیزشی، هماهنگ است.
سمیرک و پیترسون(2007) معتقدند که :"آزمایش و تحقیق در مورد یک نظریه همواره بدین معنا نیست که شما قصد دارید؛ برای آن نظریه ارزش قائل شوید.” از نظر سیمرک و پیترسون نظریه دو بخشی هرزبرگ جزءِ آن دسته نظریه هایی است که در برابر زمان میایستد، میتواند خودش را در نظریههای اصلی در مورد مدیریت افراد بگنجاند و همچنین قادر است، ایدههای تازه ای برای نسلهای جدید ارائه کند.
بهلینگ، لابو ویتز و کوسمو (1968) مباحث پیرامون نظریه دو بخشی را با بررسی مطالعات و تحقیقاتی که یافته های هرزبرگ را تأیید و یا اثبات میکردند، بررسی نمودند. آنها به این نتیجه رسیدند که مباحث پیرامون این نظریه، کم کم به سوی یک سری اصطلاحات از جمله ” نظر من درست است و شما اشتباه میکنید” کشیده شد و همین موضوع باعث گردید که این نظریه پیشرفت زیادی نکند. آنها همچنین به این مطلب اشاره کردند که تحقیقاتی که در ادامه مباحث هرزبرگ شکل گرفت، عموماً نظریه دو بخشی را تأیید میکنند و تحقیقاتی که از دیگر نظریه ها در این زمینه استفاده میکردند، این نظریه را تأیید نمیکنند. بنابراین هیچ منبع موثقی در این زمینه وجود ندارد.
اسچواب و هنمن (1970) از روش های هرزبرگ استفاده کردند تا برخی از ایرادهای وارده بر نظریه دو بخشی را آزمایش کنند. نتایج بدست آمده مشابه یافته های هرزبرگ بود، اما آنها متوجه شدند که نمیتوانند به صورت دقیق، پاسخ و عکسالعملهای مشخصی به توالیهای مطلوب و ناخوشایند را پیش بینی کنند.
مطالعات بوکمَن شامل بررسی کلی بیش از 30 اثر تحقیقاتی میشود. او در مطالعاتش تعصب خاصی نسبت به هرزبرگ داشته است و معتقد است نتایج مخالف مطالعات هرزبرگ، به علت بررسیهای متفاوت بدست آمده و لزوماً بدین معنا نیست که این نتایج بدست آمده، مخالف نظریه دو بخشی است.

برای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت  jemo.ir  مراجعه نمایید
رشته مدیریت همه موضوعات و گرایش ها : صنعتی ، دولتی ، MBA ، مالی ، بازاریابی (تبلیغات - برند - مصرف کننده -مشتری ،نظام کیفیت فراگیر ، بازرگانی بین الملل ، صادرات و واردات ، اجرایی ، کارآفرینی ، بیمه ، تحول ، فناوری اطلاعات ، مدیریت دانش ،استراتژیک ، سیستم های اطلاعاتی ، مدیریت منابع انسانی و افزایش بهره وری کارکنان سازمان

در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...