رشته مدیریت همه موضوعات و گرایش ها : صنعتی ، دولتی ، MBA ، مالی ، بازاریابی (تبلیغات - برند - مصرف کننده -مشتری ،نظام کیفیت فراگیر ، بازرگانی بین الملل ، صادرات و واردات ، اجرایی ، کارآفرینی ، بیمه ، تحول ، فناوری اطلاعات ، مدیریت دانش ،استراتژیک ، سیستم های اطلاعاتی ، مدیریت منابع انسانی و افزایش بهره وری کارکنان سازمان
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
همچنین اسنادنشان میدهند که درطی زمان، ضرورت یکپارچه شدن خطمشیها و برنامه ها درزمینه های مختلف(از جمله چهار ایده محوری سازمان ملل یعنی بسط صلح و امنیت؛ توسعه اجتماعی و اقتصادی؛ بسط حقوق بشر و نیز استقلال و حاکمیت کشورها)، توسط برنامه ریزان درک شده است، لذا خطمشی گذاریهای عمومی درزمینه های مختلف درسطوح جهانی، منطقه ای و ملی توأم با ظرایف خاصی میباشند که برنامه ریزیهای سنتی و بخشی نگرانه کشورها را دچار استحاله نموده اند بطوریکه امروزه میتوان ادعاکرد که خط مشی گذاران عمومی درکشورها ابتدا باید به مداقه در برنامه های جهانی سازمان ملل بپردازند و حتی الامکان برنامه های خود را درانطباق با برنامه های جهانی سازمان ملل تدوین نمایند چراکه برای مثال رسیدن به آرمانی چون محوفقر در یک کشور، بی توجه به تغییرات آب و هوایی، مسائل زیست محیطی، مشکلات جهانی(که نیاز به تلاشی جهانی و توسط همه کشورها، برای حل آن وجود دارد)، تلاش برای احقاق حقوق بشر و تحقق صلح و امنیت و… ، دستاوردها را ناپایدار و در معرض تهدید قرار میدهد(برای نمونه میتوان به از دست رفتن نتایج برنامه های مبارزه با فقر شدید در اثر سونامی، بحرانهای مالی سال 2007 به بعد، جنگهای داخلی سوریه و مصر، اشاره نمود). درک ضرورت یکپارچگی برنامه ها توسط برنامه ریزان درون و برون سازمان ملل، اهمیت به سزایی دارد و اسناد نشان میدهند که با وجود طرح ایدئولوژی توسعه انسانی دردهه1990 برای یکپارچه سازی برنامه های سازمان ملل، همچنان برنامه ریزیهای سازمان ملل درعمل بصورت بخشی نگرانه تهیه میشوند و حتی برنامه های تدوین شده توسط سازمان ملل یا دفاتر منطقه ای آن برای یک کشور بصورت بخشی تهیه میشوند و حداکثر دفتری برای هماهنگی این برنامه ها بوجود می آید(مثل مدل بکار رفته در بروندی در2005 یا شواهدی مبنی بر صدور احکام مبهم و گاهی متناقض که توسط موسسه بین مللی صلح در سال 2010 تصریح شده است) و درحقیقت رویکرد مدیریت پورتفولیو بکار میرود تا روابط داخلی خط مشیها و تاثیر و تاثر آنها را بطورمنظم ارزیابی و نظارت کند که البته با رویکرد برنامه ریزی جامع و یکپارچه سازی برنامه ها بدان معنا که در ایدئولوژی توسعه انسانی مطرح شده است، تفاوت دارد.
مرور ادبیات برنامه ریزی و مقایسه تطبیقی آنها با یافته های تحقیق، درک چیستی برنامه ریزی برای جهان را میسر و شناخت شباهتها و تفاوتهای آن با برنامه ریزیها و خطمشی گذاریهای متداول را ممکن میسازد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
برنامه ریزی برای جهان، گرچه گاهی با جهانی سازی مشتبه میشود ولی امری فراتر از جهانی سازی و نیز فربه تر از برنامه ریزی برای سازمانها غیر انتفاعی و بین مللی است و خلاء نظریه پردازی برای آن احساس میگردد. علم مدیریت و دانش برنامه ریزی، بیشتر متمرکز بر برنامه ریزی برای شرکتهای سود محور و انتفاعی بوده است ولی در برنامه ریزی برای جهان درون سازمان ملل، اغلب کسب سود، هدف غایی نیست و گاهی اصلاً جزء اهداف نمیباشد، خدمات ارائه شده اغلب در انحصار سازمان ملل میباشند یا نیمه انحصاری اند(مثل ارائه امنیت و صلح بشری، محو فقر شدید و …)، فعالیتها باید بر طبق قوانین و مقررات باشند(تبعیت از منشور ملل متحد، اعلامیه حقوق بشر و …)، نحوه عملکرد و رفتار سازمان ملل در کانون توجه ملتها میباشد، سیاست بر آن بسیار اثر گذار است، فوریت و تداوم ارائه خدمات آن اهمیت دارد، حوزه اثرگذاری آن اغلب جهانی است، رهبری آن به توانمندیهای خاصی نیاز دارد و لذا پدیده برنامه ریزی برای جهان تطابق بیشتری با خط مشی گذاری عمومی پیدا میکند تا با روش های برنامه ریزی مطرح شده برای شرکتهای بخش خصوصی. بااینحال میتوان ایده هایی از روش های برنامه ریزی و مکاتب استراتژی ارائه شده برای شرکتهای خصوصی، اخذنمود و از آن ایده ها در فرایند برنامه ریزی برای جهان، استفاده کرد. برای مثال درکنار تعیین اهداف و شاخصهای دستیابی بدانها و نیز تعیین مدت زمان تحقق آنها باید هزینه های اجرای برنامه ها نیز مشخص شوند که تعیین بودجه برنامه های جهانی یا نحوه تأمین منابع آنها، در برنامه ریزیهای سازمان ملل، بنحو مناسبی مورد اهتمام قرار نمیگیرد و بیشتر اعانه محوری بعنوان راه حلی اساسی مطرح میشود(همچنانکه ایده اساسی مطرح شده از نظر ساکس بعنوان استراتژیست سازمان ملل در زمینه اهداف توسعه هزاره سوم و دستیابی سریعتر بدان نیز استفاده از اعانه ها میباشد) و البته این عامل زمینه ای ممکن است موجب برخی اعوجاجات در برنامه های سازمان ملل و پیامدهای آن گردد که در ادامه از آن با عنوان عرفی شدن برنامه ها یاد میشود.
برنامه ریزی برای جهان در سازمان ملل را میتوان بیشتر از نوع برنامه ریزیهای از خارج به داخل دانست که ابتدا محیط خارجی بررسی و تحلیل میشود و سپس برای استفاده از فرصتها و به حداقل رساندن مسائل ناشی از آن برنامهریزی میشود. همچنین علیرغم تأکید ایدئولوژی توسعه انسانی بر ضرورت مشارک جهانوندان در برنامه ریزیها، درعمل برنامهریزیهای سازمان ملل ازبالا به پایین میباشند و ابتدا اهداف کلان تعیین میشوند و سپس انتظار میرود که مدیران درسطوح منطقه ای و کشوری، برنامه های خود را در چهارچوب اهداف کلان تعیین شده، تدوین کنند.
با وجود اینکه گرایشات تعاملی(گرایش به گذشته، حال و آینده) از1950 در برنامه ریزیها مطرح گردیده است ولی این رویکرد درفرآیند برنامه ریزی برای جهان در سازمان ملل، جوا
ن است. گرچه در ایدئولوژی توسعه انسانی بر مشارکت شهروندان در برنامه ریزیها و توانمندسازی آنان برای این مشارکت و نیز یادگیری از تجربه های خوب و بد در نقاط دیگر، تاکید میشود و از این منظر میتوان برنامه ریزی سازمان ملل را در نظر(و نه در عمل چون رخ دادن این نوع برنامه ریزی محل مناقشه است)، از نوع برنامه ریزیهای تعاملی و مشارکتی دانست، ولی با مدیریت دانش و تبدیل فرایند برنامه ریزی برای جهان به فرایندی یادگیرنده، فاصله زیادی وجود دارد.
باتوجه به اینکه قدرت در جهان توزیع شده است لذا در چنین زمینه ای، سازمان دادن فرایند برنامه ریزی استراتژیک، دشوار خواهدشد و هماهنگ کردن گروه ها و افراد مستقل، طولانیتر خواهدگردید و از همین رو بازه زمانی تدوین برنامه ها و تعیین اهداف و اجرای آنها طولانی میشود که با شرایط فعلی جهان و سرعت و حجم تغییرات، عامل موثری در شکست برنامه های جهانی به حساب می آید.
فرایند برنامه ریزی برای جهان درسازمان ملل ، بیشتر به نگرش عقلانی- تحلیلی نزدیکی دارد و لذا اتخاذ استراتژی در آن بیشتر بعنوان یک علم قلمداد میشود تا یک هنر. همچنین این فرایند با پاردایم تجویزی، قرابت بیشتری دارد و برنامه ای حجیم و آماده را بعنوان برنامه استراتژیک ارائه میدهد و اقدام منطبق با شرایط جاری جدید مورد غفلت قرار میگیرد(مثلاً بحران مالی سالهای اخیر یا سونامی میتواند به راحتی کلیه دستاوردهای مبارزه با محو فقر شدید بعنوان یکی از اهداف توسعه هزاره سوم را درمعرض نابودی قرار دهد) و از بین مکاتب استراتژی، به مکتب طراحی نزدیکتر است چون عمدتاً بر ارزیابی موقعیتهای خارجی و داخلی، تأکید مینماید تا فرصتها/تهدیدات و قوتها/ضعفها را تعیین و عوامل کلیدی موفقیت و شایستگیهای متمایز کننده را شناسایی نماید و سپس برمبنای آنها و نیز براساس مسئولیتهای اجتماعی و ارزشهای مدیریتی مبادرت به خلق استراتژیهای جایگزین ورزد تا با ارزیابی آنها، استراتژی مناسب را برگزیند. همچنین این فرایند، گاهی به مکتب برنامه ریزی نزدیک میشود و تلاش دارد تا فرایند تدوین را بصورت نظام مندتر دنبال نماید و از ابزارهای مکتب برنامه ریزی در تدوین استراتژی بهره برد. لذا پیشنهاد میشود با توجه به طرح ایدئولوژی توسعه انسانی و اهمیت مشارکت جهانودان، رویکردهای مکاتبی چون مکاتب ادراکی، یادگیری، فرهنگی، قدرت گرایی، محیط گرایی و نیز مکتب ترکیب بندی در تدوین استراتژیها برای جهان بیشتر بکار برده شوند. همچنین بر اساس طبقه بندی ویتینگتون از مکاتب استراتژیک، برنامه ریزی برای جهان را میتوان بلحاظ تکثرگرایی دراهداف و باتوجه به تعمدی فرض کردن شکل گیری استراتژیها دردسته سیستمی (نسبیت گرا) قرار داد. از منظر رویکرد سیستمی نیز، استراتژی دارای اهمیت است اما نه به آن اهمیتی که در تصور کلاسیکها است. نظریهپردازان رویکرد سیستمی نسبت به فرایندگرایان، برای ظرفیت و استعداد انسانها در درک و اجرای برنامههای عقلایی سهم بیشتری قائلند. آنها نسبت به تحولگرایان نیز، در مورد تواناییشان برای تعریف استراتژی در مخالفت با فشارهای بازار خوشبینترند. همچنین از این منظر، این امکان وجود دارد که استراتژیها از قواعد مبتنی بر محاسبات عقلایی، مطرح در کتابهای آموزشی تخطی کنند، البته این تخطی نه بخاطر ناتوانی سازمانها بلکه بدلیل فرهنگی است که آنها در آن مشغول بکارند. درنتیجه، رویکرد سیستمی بر این باور است که استراتژی، بازتاب سیستم های اجتماعی خاصی است که استراتژیستها در آن فعالیت میکنند و منافعی که آنها درپی آن حرکت میکنند و قواعدی که بوسیله آنها بقاء ممکن میشود، توسط همان سیستم های اجتماعی تعریف میشود. بطورخلاصه فرهنگ و شرایط کشوری که سازمان در آن فعالیت میکند، بر استراتژیهای آن سازمان مؤثرند.
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت