صعود کنندگان[15]: کسانی که خودشان را وقف موفقیت های بزرگ در زندگی کرده اند.
پناهجویان[16] : که تعداد زیادی از آنها را بازنشسته های گروه صعود کننده تشکیل می دهد.
تسلیم شوندگان[17] : آدم هایی که سال ها پیش باز نشسته شده اند اما هرگز با کسی این موضوع را مطرح نکرده اند (استولتز،2000 ص 10).
دیدگاه AQ استولتز برگرفته از کارهای سلیگمن و دیگر روانشناسان شناخت گرا  و به همان اندازه تحقیقات اخیر نوروفیزیولژی[18] و ایمنی شناسی روانی[19] می باشد. سلیگمن می گوید:  « زمانی که ما در کاری شکست می خوریم همه ی ما دست کم برای مدتی دچار درماندگی و افسردگی می شویم. ما قادر نیستیم به سرعتی که باید، دست به اعمال اختیاری بزنیم درست عکس کاری که می بایست انجام می دادیم. ممکن است هیچ تلاشی انجام ندهیم یا  اگر هم تلاش کنیم ، بر روی آن پافشاری نکنیم.» (الکین، 2008  ص 16). سلیگمن  افسردگی را همان درماندگی آموخته شده[20] می داند که در موقعیت شرطی کلاسیک فرا گرفته    می شود. وی در تبیین نظریه خود اظهار می کند:  « وقتی این باور که شخص نمی تواند کاری انجام دهد تا یک موقعیت آزارنده را برطرف سازد یا از آن اجتناب کند به موقعیت های دیگر تعمیم پیدا کند به آن درماندگی آموخته شده می گویند. بنا بر این درماندگی آموخته شده نه از یک تجربه ی ناگوار به خودی خود، بلکه از ناتوانی یا ناتوانی تصوری فرد در این باره که کاری از او ساخته نیست، ناشی می شود» ( هرگنهان و السون، 2001 ص 213).سلیگمن معتقد است همه ی انسان ها گاهی دچار درماندگی آموخته شده می شوند. اما مدت زمان تداوم نشانه های درماندگی به تفسیر و ارزیابی او از موقعیت بستگی دارد که آن را سبک توضیحی[21] می نامد و بر اساس همین شیوه ی تفسیر، قالب فکری انسانها را به دو شکل بدبینانه وخوش بینانه طبقه بندی       می نماید. سلیگمن معتقد است : «سبک توضیحی بین عکس العمل بدبینانه و پاسخ خوشبینانه تفاوت قائل می شود. خوش بین ها فوراً خود را از درماندگی های لحظه ای خویش رها   می کنند. . آنها سریع خود را بالا کشیده،  شانه های شان را بالا انداخته و از نو شروع می کنند. برای آنها شکست یک چالش و فقط یک عقب نشینی در مسیر، برای  یک پیروزی حتمی است » (الکین، 2008 ص 16).
آنچه مسلم است، اشتراک زیادی بین نظریه ی AQ  و دیدگاه شناختی سلیگمن که  بدبینی را زمینه ساز افسردگی می داند وجود دارد. او معتقد است: «خوش بینی می تواند فرد را در مقابل افسردگی مصون سازد» (سلیگمن1386 ص 99).
و از سبک توضیحی می توان به عنوان نقطه ی اتصال این دو نظریه را نام برد. از طرف دیگر، هر دوی این دیدگاه ها به نظریات آرون تی بک[22]  در خصوص افسردگی بسیار نزدیک می باشند.  «بک می گوید افسردگی اساساً اختلال تفکر است تا اختلال خلق . شخصی که افسرده است واقعیت ها را به طرق منفی سوء تعبیر می کند، روی جنبه های منفی هر موقعیت تمرکز می یابد، در مورد آینده نیز نظری بدبینانه و   نا امیدانه دارد» ( ساراسون و ساراسون، 1987 ص 594 ).
در پیوند بیشتر این دو مقوله یعنی افسردگی و AQ تحقیقات زیادی از رابطه ی این دو بر عملکرد، موفقیت و پیشرفت تحصیلی پشتیبانی می کنند.  رابطه ی بین AQ و عملکرد پیشرفت یک رابطه ی مثبت و معنا دار و رابطه ی بین افسردگی و عملکرد پیشرفت یک رابطه معکوس می باشد. بدین ترتیب وجود افسردگی شانس عملکرد موفقیت آمیز را کاهش می دهد. نشانه های انگیزشی این افراد نشان می دهد،     «افراد افسرده، مشکل زیادی برای شروع فعالیت دارند. مدیر تبلیغات، ابتکار عمل خود را برای برنامه ریزی فروش عمده از دست می دهد، استاد دانشگاه نمی تواند خود را برای سخنرانی هایش آماده کند، دانشجو اشتیاق مطالعه را از دست می دهد.»  تحقیقات AQ نیز این ادعا را تایید می کنند که ، رابطه مثبت و معنا داری بین ضریب  AQ  و عملکرد افراد در زمینه های مختلفی نظیر: استرس شغلی، مقابله با مشکلات و گرفتاری ها ، عملکرد شغلی و تحصیلی وجود دارد. در تحقیقی که ویلیام[23] در 2003 انجام داده است نتیجه می گیرد: « بین پیشرفت تحصیلی و نمره AQ  رابطه مثبت وجود دارد بدین ترتیب که  دانش آموزانی که نمره AQ بیشتری کسب کرده بودند از عملکرد تحصیلی بهتری برخوردار بودند و بین نمره کنترل معلمان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان نیز رابطه مثبت و معنا داری وجود داشت» (ص 3).
دیسوزا[24] (2006 ) از AQ به عنوان یک پیش بینی کننده ی شناخته شده ی جهانی موفقیت یاد    می کند» (ص 174). 
1-2-  بیان مسئله:
حال با توجه به مطالب ذکر شده این پرسش مطرح می شودکه: آیا بین AQ و شدت علائم افسردگی راه یافتگان  و راه نیافتگان به دانشگاه  تفاوتی وجود دارد؟
            چنانچه در مقدمه آمده است، از بین عوامل اثر گذار بر موفقیت انسان ها، یک ویژگی شخصیتی که بیش از سایر ویژگی ها زمینه ساز موفقیت انسان ها بوده ، قدرت بازگشت پذیری او بوده است. این بازگشت پذیری بستگی زیادی به سبک توضیحی افراد دارد. ارزیابی های مثبتی که افراد خوش بین از موقعیت و توانمندی های خود در شرایط سختی و فشار به عمل می آورند، سبب می شود، مایوس نشده، شکیبا باشند و با  اتخاذ واکنش های مناسب نه تنها تسلیم موقعیت نشده، بلکه با تسلط بر اوضاع شرایط را به نفع خود تغییر دهند. این درست عکس چیزی است که افراد بدبین با آن روبرو هستند. ناکامی، درماندگی و تفسیرهای منفی از موقعیت های مختلف زندگی سبب می شود این افراد از واقعیت های زندگی دور شده، مشکلات را بزرگ تر از آنچه که هست جلوه داده، توانمندی های خود را دست کم گیرند و در نهایت تسلیم حوادث روزگار شوند.  داشتن سبک توضیحی بدبینانه در هنگام مواجهه با سختی،  ابتدا موجب درماندگی آموخته شده و در ادامه علائم افسردگی را در فرد پدید می آورد، افسردگی باعث کاهش انرژی و فقدان انگیزه خواهد شد و در نهایت شکست به عنوان یک واقعیت غیر قابل جبران پذیرفته می شود . بدین ترتیب فرد درمانده دیگر هیچ تلاشی برای برون رفت از بحران، (حتی پس از رفع شدن موانع موجود) نخواهد کرد (استولتز، 1997).[1]. Positive psychology

[2]. Mihaly Czikszentmihalyi

ادامه مطلب

سایت های دیگر :