مهارتهای جابجایی که در برگیرنده حرکت بدن در فضا هستند (مانند دویدن، پریدن، لی لی کردن، جهیدن، سر خوردن، یورتمه و غیره) و مهارتهای کنترل شی که شامل وارد کردن نیرو به شی و یا دریافت کردن و جذب نیروی شی می­شوند (مانند پرتاب کردن، گرفتن، ضربه با پا، دریبل، ضربه از پهلو و غیره) طبقه بندی می شوند (9).  یک تفسیر غلط در رابطه با مفهوم رشدی الگوهای حرکتی بنیادی، این عقیده است این مهارتها بوسیله بالیدگی مشخص می شوند و خیلی کم تحت تاثیر تقاضاهای تکلیف و عوامل محیطی قرار می گیرند. برخی متخصصان رشد کودک مکررا در مورد رشد طبیعی حرکات و بازیها نوشته اند  و بر این باورند که کودکان این حرکات را بطور طبیعی و صرفا بوسیله نمو (بالیدگی) رشد می دهند. اما، اگرچه بالیدگی در رشد الگوهای حرکتی بنیادی نقش دارد، نباید به عنوان تنها عامل اثر گذار نگریسته شود. شرایط محیطی نیز نقش مهمی را در مراتبی که این مهارتها رشد می کنند ایفا می کند (8). در همین راستا، نیوول (1986 ،1984) نشان داده است رشد FMS بر مبنای تعامل بین محدودیتهای تکلیف، ارگانیسم و محیط صورت می پذیرد (10, 11). یعنی مهارتهای حرکتی بنیادی، درون یک سیستمِ پویای دربرگیرنده یک تکلیف خاص و بوسیله یک فراگیر با ویژگی های معین دریک محیط ویژه اجرا می شوند. بر طبق نظریه سیستمهای پویا، عواملِ (خرده ­سیستمهای) درون ارگانیسم (فراگیر)، بر رشد مهارت حرکتی تاثیر خواهند گذاشت. برای مثال انگیزه، قدرت و رشد عصبی ممکن است بر رشد حرکتی تاثیر بگذارند (10-12). متاسفانه، حجم بسیار گسترده­ای از شواهد نشان  بسیاری از کودکان به سطوح تبحر در مهارتهای حرکتی بنیادی دست نمی یابند و نیازمندی به کمک برای دستیابی به کفایت حرکتی را از خود نشان می دهند، تا بتوانند این مهارتها را در ورزش ها و بازیهای دوران کودکی و نوجوانی به کار ببرند (8, 12). بنا بر عقیده پاینه و ایساکس (2012) کودکان در رشد حرکات بنیادی با مجموعه­ای از محدودیتهای[2] رشدی مواجه اند. از جمله مهمترین این محدودیتها که کودک باید در هنگام اجرای مهارتها بر آنها فائق آید قدرت عضلانی، توان عضلانی و تعادل می­باشند. برای مثال، محدودیت رشدی عمده در رشد پریدن، قدرت اضافی مورد نیاز برای به جلو راندن بدن در فضاست، اما قدرت تنها عامل تعیین کننده نیست و علاوه بر آن توان عضلانی نیز یک جزء بسیار ضروری محسوب می­شود (13). در طول چندین سال اخیر، تمریناتی بنام تمرینات ثبات مرکزی علاقه محققین را به خود جلب کرده است. در واقع، هدف از این تمرینات فراهم سازی قدرت لازم در جهت دستیابی به تکلیف حرکتی مورد نظر است (3). از دیدگاه فیزیولوژیک، اعتقاد بر این است قوی­سازی و پایدارسازی مرکز باعث افزایش حداکثر قدرت و توان و استفاده کارامدتر از عضلات شانه، بازو و پاها می شود. ثبات مرکزی برای عملکرد بیومکانیکی موثر، به منظور به حداکثر رساندن تولید نیرو، در همه انواع فعالیتها از قبیل ضربه با پا، دویدن، پرتاب کردن و ضربه از پهلو نیز بعنوان یک اصل در نظر گرفته شده است (کیبلر، 2006) (3). از دیدگاه نظری نیز، همه حرکت از ناحیه مرکزی بدن آغاز می شود (5, 14) و حتی قبل از اینکه حرکت اندام ها آغاز شود ناحیه مرکزی فعال می شود تا بعنوان پایدار کننده در جهت حفظ بدن در وضعیت قائم عمل کند (14, 15) ( مثلاً در حرکت فلکشن 90 درجه­ی بازو اولین عضله­ای که فعال می­شود عضله­ی دوسررانی سمت همسو می­باشد). حتی اگر عضلات اندام تحتانی قوی باشند ولی ناحیه مرکزی بدن از قدرت چندانی برخورار نباشد نیرو و حمایت ناکافی مانع الگوی حرکتی کارآمد خواهد شد(16).  با وجود اینکه، بسیاری از مطالعات به بررسی اجرای مهارتهای حرکتی بنیادی در کودکان پیش دبستانی پرداخته اند (17)، اما کمتر مطالعه­ای یافت شد که بدنبال تدوین یک برنامه مداخله­ای مناسب و علمی، در جهت کمک به رشد مهارتهای حرکتی بنیادی در سنین مدرسه بوده باشند. از طرف دیگر، ارتباط بین ثبات مرکزی و اجرا هنوز بطور آشکار مشخص نشده است (2, 3) و پژوهش ها کمی وجود دارد که به بررسی تاثیر تمرینات ثبات مرکزی بر اجرای جسمانی پرداخته باشند (18). اگرچه برخی پژوهشگران قویا اظهار کرده اند که یک مرکز قوی اجرا را بهبود می بخشد(19-22) اما اغلب این اظهارات در جوامع غیر ورزشی صورت گرفته، جایی که تقاضاهای عملکردی منعکس کننده نیازهای ورزشی نبوده است. این درحالی است اغلب رخدادهای ورزشی در انتقال نیرو از اندام تحتانی به اندام فوقانی بصورت پویا عمل می کنند (23). همچنین، اکثر مطالعاتی که تاکنون به بررسی تاثیر ثبات مرکزی روی اجرای جسمانی پرداخته اند به نتایجی متناقض دست یافته اند. بعنوان مثال، مطالعات جیم­اشیلینگ و همکاران (2012) (24)، تسی و همکاران (2005) (25)، نسر و همکاران (2008) (26)، پدرسن و همکاران (2006) (27) و سیلر و همکاران (2006) (28) برخی از این مواردند. نکته مهم و قابل توجه دیگر اینکه، پژوهش های که تاکنون به بررسی تاثیر تمرینات ثبات مرکزی بر اجرا پرداخته اند، بیشتر روی جوانان (23-25, 27, 29) و یا افراد سالمند (28) صورت گرفته اند و در زمینه اثرگذاری این نوع تمرینات بر اجرای کودکان تا کنون پژوهشی صورت نگرفته است. بنابراین، با توجه به اهمیت مهارتهای حرکتی بنیادی و نقش محوری آن بعنوان یکی از پیش بینی کننده های قوی فعالیت جسمانی آتی (7) و همچنین به دلیل اهمیت ناحیه مرکزی بدن بعنوان یک حلقه مفقود شده در برنامه های تمرینی (2)، در اینجا این سوال مطرح می شود که گنجاندن این نوع تمرینات در برنامه­های تمرینی کودکان دارای تاخیر در رشد FMS، چه تاثیری بر مهارتهای جابجایی و کنترل شی آنها می­گذارد؟

اهمیت و ضروت پژوهش
اخیراً یک مدل مفهومی توسط استودن و همکاران (2008) تدوین یافته که اهمیت FMS در شرکت در فعالیت جسمانی مادام العمر را مورد تاکید قرار داده است، بر اساس این مدل:

سطوح بالای شایستگی حرکتی، گنجیینه حرکتی بیشتر و احتمال مشارکت در فعالیت جسمانی،  ورزش ها و بازیهای بیشتری را فراهم می کند.
کودکان ماهرتر احتمالا خود را شایسته درک می کنند و خشنودی درونی را از شرکت در ورزشها و بازیها بدست می اورند.
کودکانی که تجارب حرکتی لذت بخشی داشته باشند احتمالاً در سنین نوجوانی و بزرگسالی مشارکت بیشتری را در  فعالیتهای ورزشی خواهند داشت (7).همچنین تمرینات ثبات مرکزی به راحتی درکلیه اماکن ورزشی ( از جمله مدارس و باشگاه­ها) قابل اجرا می باشند، بنابراین در صورت موثر واقع شدن این تمرینات مربیان و معلمان می توانند از این تمرینات در جهت کمک به رشد عملکردی کودکان سود ببرند.
کمبود مطالعات مداخله­ای با هدف بهبود مهارتهای حرکتی بنیادی کودکان یکی از مهمترین ضرورت­های پژوهش حاضر به شمار می­رود. در زمینه­ی بررسی تاثیر تمرینات ثبات مرکزی بر 

ادامه مطلب

سایت های دیگر :