پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی روان درمانی روان پویشی کوتاه مدت بر کاهش تعارضات پدر- فرزند در میان دانشجویان دختر انجام گرفته است. پژوهش حاضر به لحاظ هدف پژوهشی از نوع کاربردی است. نمونه مورد مطالعه شامل 10 نفر دانشجوی دختر مراجعه کننده به کلینیک روانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد بود که به صورت هدفمند انتخاب و به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند، بدین ترتیب شیوه پژوهش شبه تجربی بوده است. سپس این دو گروه به مقیاس رابطه پدر- فرزندی به صورت پیش آزمون و پس آزمون پاسخ دادند.
دادهها با استفاده از آزمون تحلیل کواریانس یکراهه برای معنادار بودن تفاوت بین گروهها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داده است درمان روان پویشی کوتاه مدت با سطح معنی داری 023/0 و با سطح اطمینان 95% تأثیر معناداری در کاهش تعارضات پدر- فرزند دارد.
کلید واژه ها: درمان روان پویشی کوتاه مدت، تعارض، پدر- فرزند
فهرست مطالب
فصل اول: کلیات
1-1 مقدمه. 2
1-2 بیان مسأله. 3
1-3 اهمیت و ضرورت پژوهش… 5
1-4 اهداف پژوهش… 7
1-5 فرضیه و سؤالات پژوهش… 7
1-6 تعاریف نظری متغیرها 7
1-7 تعاریف عملیاتی متغیرها 8
فصل دوم : موضع گیریهای نظری و یافتههای پژوهشی در خصوص موضوع
2-1 موضع گیریهای نظری در مورد تعارض…. 10
2-1-1 تاریخچه اعتقاد به تعارض در روانشناسی.. 10
2-1-2 تعریف و توصیف تعارض… 11
2-1-3 خاستگاه تعارض… 11
2-1-4 تعارض هنجارمند و نابهنجار 12
2-1-5 ویژگی های تعارض… 13
2-1-6 نشانه های تعارضات حل نشده. 14
2-1-7 دیدگاههای متداول تعارض… 15
2-1-8 تعارض از دیدگاه روان پویشی.. 15
2-1-9 سیر تعارض… 16
2-1-10 از تعارض تا تاثیرپذیری.. 17
2-1-11 ترس های ناشی از تعارضات حل نشده. 18
2-1-12 تبیین نظریه دلبستگی در رابطه با نقش پدر و اهمیت آن 19
2-1-13 جایگاه پدر در رشد فرزندان. 21
2-1-14 نقش پدران در رشد دختران. 22
2-1-15 تعارض پدر- دختر. 24
2-1-16 تلاش برای حل تعارض روان رنجور 25
2-1-17 درمان تعارض… 26
2-2 موضع گیری های نظری در رابطه بارویکرد روان پویشی کوتاه مدت 27
2-2-1 تاریخچه. 27
2-2-2 روان پویشی کوتاه مدت.. 28
2-2-3 بنیان های نظری روان درمانی پویشی کوتاه مدت 30
2-2-3-1 تعاریف عملیاتی مفاهیم پویشی در مثلث تعارض 31
2-2-4 انتقال. 35
2-2-5 مقاومت.. 36
2-2-6 اهمیت مشاهده در روان پویشی کوتاه مدت و فشرده 38
2-3 یافته های پژوهشی در خصوص موضوع. 38
2-4 نتیجه گیری.. 41
فصل سوم : فرآیند روش شناختی
3-1 روش پژوهش… 44
3-2 جامعه و نمونه آماری.. 44
3-3 ابزار پژوهش… 45
3-4روش تجزیه و تحلیل دادهها 45
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل یافته های پژوهش
4-1 بررسی جمعیت شناختی داده ها 47
4-2 بررسی توصیفی فرضیه. 48
4-3 بررسی استنباطی فرضیه. 49
فصل پنجم : بحث و نتیجه گیری
5-1 بحث و نتیجه گیری.. 52
5-4 نتیجه گیری نهایی.. 53
5-5 محدودیت های پژوهش… 54
5-6 پیشنهادات.. 54
منابع فارسی.. 55
منابع لاتین.. 58
`پیوست………………………………………………………………………………… 61
مقدمه
رواندرمانی روان پویشی کوتاه مدت[1] تقریباً شامل همه انواع رواندرمانی کوتاهمدت و مداخله در بحران است.
دوانلو شرایط خاصی برای پذیرش و انجام رواندرمانی مراجعین مدنظرقرارداده است. برای مثال در این رویکرد به وجود کارکردهایی از ایگو برای کار رواندرمانی، اهمیت زیادی قائل میشوند. ایجاد رابطه حسنه درمانی نیز اهمیت بالایی برخوردار است و حتما باید ایجاد گردد. انگیزه برای تغییر درمراجع باید ایجاد شده و در عین حال مراجع باید توانایی بالایی برای روبهرویی با اضطراب و علائم اختلال داشته باشد. توانایی تفسیر وقایع و ایجاد ارتباط بین وقایع مختلف و افراد مختلف زندگی از دیگر تواناییهایی است که در این رویکرد برای پذیرش مراجعین به آن اهمیت داده میشود. دوانلو تأکید میکند که واکنش مراجع به تفسیر، معیاری مهم در انتخاب مراجع و پیشآگهی اوست.
مؤلفههای اصلی در رویکرد دوانلو عبارتند از: داشتن انعطاف درمانی بهمنظور انطباق درمانگر با نیازهای مراجع محدود کردن تمایلات واپس روانه مراجع، مداخله فعالی جهت ایجاد مانع برسرراه وابستگی مراجع، دستیابی به بصیرت و بینش درمراجع برای تفسیر هیجانات و انتقال تا تبدیل به تجارب مثبت در طول درمان شوند.
رواندرمانی روان پویشی کوتاه مدت، روشی از درمان مختصر مبتنی بر اصول روان تحلیلی است که اصولاً با توجه به توانایی آن در پوشش دادن طیف وسیعتری از بیماران، بر سایر انواع رواندرمانهای کوتاه مدت مشابه، برتری دارد. این توانایی مرهون روش کوبندهای است که دفاع بیمار را از هر گونه ترفندی ـ خودآگاه و ناخودآگاه ـ برای مواجه نشدن با تجربیات معنادار و دارای بار هیجانی مرتبط با هدف درمان، خلع سلاح میکند. واقعیت محوری که در این روش درمان بنا نهاده شده است را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: یکی اینکه، هیجانات و رفتارهای فعلی ما، بر تجربیات گذشته مبتنی هستند. موقعیتهای فعلی، به علت داشتن شباهتهایی با تجربیات گذشته، رفتارها و هیجانات مشابهی به بار میآورند. این الگوها به مرور زمان، تکرار، تقویت و نهادینه میشوند. دیگر اینکه، با تحت فشار گذاشتن بیمار و برانگیختن هیجانات وی در جلسه درمان، دفاعها کنار میروند و تجربیات مدفون گذشته مرتبط با این هیجانات، از ناخودآگاه سر بر میآورند. و امکان پیوند دادن آنها با تجربیات فعلی و گذشته و تفسیر و ارائه الگوها مهیا میشود.
تعارضات اساس شکل گیری بسیاری از اختلالات و مشکلات روانی است. تعارضات انسان را بی آنکه بداند از این سو به آن سو می کشاند و او در تلاش راه گریزی بیشتر مستأصل می شود، چرا که ریشهی آن، برای او ناشناخته است. تعارضات حل نشده بر تمام ابعاد زندگی انسان تأثیرات مخربی میگذارد. گستره این تأثیرات را میتوان در افکار و احساسات و… تا روابط بین فردی مشاهده کرد. بر این مبنا ضرورت رفع تعارضات کاملا بدیهی به نظر میرسد. ریشه تعارضات را می توان در کودکی فرد و تجارب نخستین او جستجو کرد. از لحاظ علمی و نظری توجه بسیار کمی به بررسی روابط پدری شده است. نیز رابطه ای مهجور و نادیده بوده و نقش آن بسیار کمرنگ تر از آنچه که هست جلوه کرده است لذا به نظر می رسد تحلیل روابط پدری می تواند توفیقات علمی مناسبی داشته باشد. از آن جا که روش درمانی مذکور در صدد حل تعارضات فرد است و بر اهمیت تجارب کودکی تاکید دارد، رویکرد درمانی مناسب برای کاهش و رفع تعارضات پدر- فرزند، رویکرد روان پویشی کوتاه مدت در نظر گرفته شده است. پژوهش حاضر به بررسی این موضوع میپردازد.
1-2 بیان مسأله
خانواده بعنوان یکی از نهادهای اجتماعی که اساس حیات اجتماعی بشر را تشکیل میدهد(حسین پور و همکاران، 1389)، کانون حفظ سلامت و بهداشت روانی است و نقش مهمی در شکلگیری شخصیت فرزندان دارد(جراره و همکاران، 1387). روابط خانوادگی فشردهترین موقعیت برای تعارضات بین فردی است(طلوع ارجمند، 1391) و سرشت تعارض روانشناختی زیربنای مشکلات است(جراره و همکاران، 1387). علایم و نشانههای تعارض، استقلال- وابستگی بسیار متنوع و متغیر هستند. این تعارض نشان دهندهی روابط موضوعی است که یا نمایانگر بازنمایی ضعیف از خود و یا بازنمایی از دیگران بصورت قدرتمند است و بیشتر راهبردهای مقابلهای رشد نایافته به استفاده از مکانیزمهای دفاعی در سطح غیر بهینه و در نتیجه عواطف منفی شدید و فراوان منجر میشود(خدایاری فرد و عابدینی، 1384). کودک در محیط خانواده نوع ارتباط را میآموزد. در طی این ارتباطات دلبستگیها شکل میگیرد(شاور،کولینز و کلارک[2]، 1999 ). به عقیده لمب[3](1977) دلبستگی پدر-نوزاد به آگاهی بچه از موقعیتهای جدید اجتماعی کمک میکند. نزدیکی و درگیری پدرانه در زندگی عاطفی بچهها تأثیرگذار است. نیز حمایت رفتاری و عاطفی پدر از مادر، کیفیت رابطه مادر- فرزند را افزایش میدهد. پدر نقش مؤثری در اجتماعی شدن و تکامل فرزندان دارد. گاهی رابطه پدر از مادر هم در خانواده مؤثرتر است(طلوع ارجمند، 1391). مراقبت توام با عاطفه پدر از کودک مانند مادر، موجب دلبستگی ایمن میشود و هرچه پدر وقت بیشتری با فرزند سپری کند این تأثیر نیرومندتر میشود. در خانواده یکی از والدین میتواند وابستگی بیشتری ایجاد کند و کودک با وی احساس امنیت بیشتری کند و دیگر میتواند نقش مهمی در چالشها و تجارب کودک داشته باشد. بین این دو نقش در نظریه دلبستگی همپوشی وجود دارد. ارتباط پدر فرزند بیش از آن است که در نظریه دلبستگی در مرحله دوم قرار گیرد(نیولند،کویل[4]، 2010).
شوارتز(بی تا، به نقل از طلوع ارجمند، 1391) در تحلیل رابطه پدر- دختر میگوید: دخترانی که تجربه خوبی با پدر ندارند و هیچ عشق و مراقبتی از وی دریافت نمیکنند و در چشمان او تصویر شایستهای از خود ندارد، با یک درون پریشان و با رفتارهای دفاعی-اجتنابی و نابالغ برخورد میکنند.
بر هم خوردن روابط عاطفی واحساس ناامنی منتج از تعارضات والدین میتواند امنیت شخصی فرزندان و نیز روابط آنها با والدینشان را به خطر اندازد. لذا این تعارضات میتواند برای فرزندان بسیار آزاردهنده باشد(خواجه نوری و هاشمی نیا، 1390). کودک با برآورده نشدن نیازهای طبیعیاش به محبت و توجه از سوی پدر، خشم عمیقی از او در وی شکل میگیرد و برای اینکه طرد نشود و محبت مورد نیاز را دریافت کند، مسیر نیازمندی وابستگی را پیش میگیرد و از سویی خشم از پدر را که موضوع عشق است، در سطح کلیتر به ابژه دیگری مانند نامزد و همسر و…جابجا میکند تا تعارضی را که نسبت به پدر احساس میکند، به نفع وابستگی حل کند(خدایاری فرد، عابدینی، 1384). تصور کلی بر این است که تعارض همواره دارای پیامد منفی است. بدیهی است تعارض که میتواند بعضی از رفتارهای سازش نایافته را در افرادی که سعی در مقابله با آن را دارند ایجاد نماید(هاریگوپال[5]، 1995). تعارضات فردی با سلامت روانی فرد رابطه منفی دارد. تعارض نه تنها بر عملکرد تاثیر می گذارد، بلکه اختلالات روان تنی را نیز به دنبال دارد(باباپور خیرالدین، 1385).
رویکرد روان پویشی کوتاه مدت یا فشرده که ریشه در سنت روان تحلیلی دارد (دوانلو، 1389)، توسط دوانلو از دهه 1960 به بعد در مونترال کانادا تدوین شد(جراره و همکاران، 1387). بدین ترتیب تحلیل روانی توسط دوانلو از یک رویکرد بلند مدت سازمان نایافته و نامشخص، به یک روش کوتاه مدت اثربخش و سازمان یافته تحول یافت(مهدوی، 1390). دوانلو از نوع خاصی از مصاحبه متمرکز استفاده میکند و به شدت به سه اصل بنیادین روانتحلیلی پایبند است: آزاد کردن احساسات بیمار با کار فعال روی آنها و تفسیر مقاومت، توجه دقیق به رابطه انتقال و ارتباط دادن آن به روابط جاری و گذشته(دوانلو، 1389). نقش فعال درمانگر معطوف به پرداختن به مکانیسمهای دفاعی بیمار، مدیریت اضطراب وآگاه کردن بیمار از احساسات خود میباشد(مهدوی، 1390). توالی پویشی محوری بزرگراه مدرنی است(قربانی، 1392) که دفاع بیمار را از هرگونه ترفندی- خودآگاه و ناخودآگاه- برای مواجه شدن با تجارب معنادار و دارای بار هیجانی مرتبط با هدف درمان خنثی میکند(دوانلو، 1389). عمق ناهشیاری نه خاطره رویدادهای گذشته بلکه احساسات بیمار و نحوه مقابله با آنهاست که از گذشته های دور و نزدیک شکل گرفته اند و در حال اثرگذاری بر تجارب فعلی بیمارند(قربانی، 1392)، آنگاه این تجارب به تجارب دیگر از جمله روابط با همشیرها، والدین و همسر و… و خود درمانگر پیوند میخورد و الگوهایی نمودار میشوند که بینش وسیعی درباره زمینههای رفتار و هیجانات مرتبط با آن فراهم میسازد(دوانلو، 1389) بیمار با ملایمت اما بیوقفه با احساساتش در وضعیت فعلی، در رابطهی انتقال و در گذشته روبرو میشود و هر زمان ممکن باشد روابطی بین این سه وضعیت برقرار میگردد(همان منبع). الگوی نظری- عملیاتی روان پویشی فشرده تنها به عمل مثلث تعارض در سه گوشه مثلث شخص محدود است. در این رویکرد به سبب الگوی هدایتگر آن –مثلث تعارض و شخص- مشاهده نابتر و تجربهایتر است(قربانی، 1392).
شیوهای که فرد در مقابل احساسات نهفتهای که اضطراب برانگیزند به دفاع از خود بر میخیزد، مثلث تعارض گویند. این احساسات همواره در خصوص یا در واکنش نسبت به دیگران برانگیخته میشوند و از اینجاست که مفهوم مثلث شخص مطرح میشود. مثلث شخص، فعال شدن مثلث تعارض در ارتباطهای مهم زندگی فرد را نشان میدهد.
یک بخش حیاتی این روش از برقراری رابطه در مثلث دوم، یعنی مثلث شخص، بویژه خاطر نشان کردن همانندیهای میان واکنشهای بیمار در انتقال و افراد فعلی، و بین انتقال و گذشته تشکیل میشود(دوانلو، 1389).
از نظر فروید افزایش آگاهی نسبت به سایقهای جنسی و پرخاشگرانه(یعنی فرایندهای اید) به انسانها کمک میکند در تعامل با دیگران(فرایندهای ایگو) تسلط بیشتری داشته باشند. روانشناسان ایگو نیز روی تاثیر مجذوب خود شدن یا آرمانی کردن والدین تأکید میورزند، مواردی که میتوانند مشکلات شدیدی در زمینه رابطه برقرار کردن با دیگران ایجاد کنند. این گروه نیز به دنبال اصلاح تجارب اولیهاند(شارف[6]،1381). به نظر روانشناسان روابط موضوعی افراد نه فقط با دیگری واقعی بلکه با دیگری درونی نیز وارد تعامل میشوند (طلوع ارجمند، 1391). واژه موضوع که اولین بار توسط فروید مورد استفاده قرار گرفت به روابط بین شخصی اشاره دارد و حاکی از بقایای درونی روابط گذشتهای است که تعاملات کنونی فرد با دیگران را شکل میدهد(دانیلز[7]، 2007). فردی که بتواند آنچه در درونش است را با شهامت به آگاهی و هشیاری بیاورد و افشا نماید، گامی مهم در خود شناسی برداشته است. و این افشاگری یکی از کلیدهای اصلی در فرایند درمان رواپویشی است(رستمی، 1392). بیماران تعارضات ناهشیار خویش را رفع میکنند و شیوههای رضایتبخشتری برای کنار آمدن با مشکلاتشان مییابند(شارف،1381). با وجود تعارضات روان رنجور عملکرد فرد در بسیاری از زمینه ها کاهش می یابد و حتی مختل می گردد. این تعارضات اگر حل نشده باقی بمانند سیر صعودی می یابند و فرد را از پا در می آورند، چنانکه مطالعات نشان داده است تعارضات حل نشده سبب اختلالات روانی از جمله افسردگی، اضطراب و وسواس و…. میگردد. این امر ضرورت درمان را در این افراد، آشکار میکند. افراد باید با تعارضات خویش مواجه شوند، آنها را بشناسند و دلیل آن را ردیابی کنند. ناهشیار بودن ماهیت این تعارضات به ما نشان میدهند که به درمانی عمیق که از اصول پایهای آن به هشیاری آوردن ناهشیار باشد، نیاز است. درمان روان پویشی کوتاه مدت ضمن آنکه به صورتی کاملا عمیق به درمان بیماران خود میپردازد، و سبب حل تعارضات بیماران خود بوده است، نیزاز لحاظ مدت زمان درمان و در نتیجه هزینههای درمان، مقرون به صرفه بوده است و اصول درمانی آن، آن را از هر جهت، درمانی مناسب، در میان درمانهای دیگر جهت کاهش تعارضات پدر – فرزند ارائه کرده است. و میتوان ادعا کرد که این رویکرد درمانی در کاهش تعارضات پدر- فرزند و بهبودی افراد موثر واقع خواهد شد و از آنجا که ضرورت چنین پژوهش هایی از اولویت های علمی است در حالی که متاسفانه تحقیقی در این زمینه در جامعه علمی ما انجام نگرفته است، این پژوهش سعی دارد سهم کوچکی در اولین گام جهت انجام این پژوهشها داشته باشد.
1-3 اهمیت و ضرورت پژوهش
خانواده پایهای ترین تشکل اجتماعی است. دستیابی به جامعه سالم در گرو سلامت خانواده و خانواده سالم در گرو برخورداری افراد آن از سلامت روانی و داشتن ارتباطی مطلوب با یکدیگر است(هان و آمارانتا[8]، 2012 ؛ نقل از خدامی، 1391). خانواده پناهگاهی برای شکستها و ناکامیهاست. از این جهت خانواده(بویژه پدر و مادر) توانایی آن را دارند که بعنوان سپری قوی برای فرد در مقابل مسائل و مشکلات استرسزای خارجی عمل کنند(شفیع آبادی، 1387)عنصر هستهای در روابط خانوادگی تعامل سالم است که با برقراری یک رابطه اثربخش شروع و با ایجاد رفتارهای مطلوب منجر به ایجاد تعاملی رضایتبخش و شاد در بین اعضا میشود. بنابرین ارتباطات اثربخش در خانواده، شالوده انسجام و ثبات آن خانواده محسوب میشود(آسونی بار و اولورینو جو آروا[9]، 2006؛ به نقل از خدامی 1391). در عین حال خانواده میتواند منشأ و موقعیتی برای ایجاد ناکامیها، شکستها و تعارضات باشد.
سرشت تعارض روانشناختی زیربنای مشکلات است(جراره و همکاران، 1387). مطالعات انجام شده در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه نشان داده است که رشد روانی- اجتماعی کودکان شدیدا تحت تأثیر رفتار والدین با فرزندان است، کودکانی که ارتباط چندانی با والدین خود ندارند و یا فرصت کافی برای بازی نداشتهاند، رشد زبان، سطح هوش و مهارتهای تحصیلی در آنها از کیفیت کمتری برخوردار است. مطالعات تجربی و بالینی اهمیت روابط دوستانه بین والدین و فرزندانشان را نشان میدهد(سازمان بهداشت جهانی، 1386). روابط پدران با فرزندانشان تأثیر آشکاری بر زندگی آنان به عنوان بزرگسال دارد. اگر وابستگی مطمئنی بین کودک و والدین ایجاد شده باشد، سازگاری اجتماعی و عاطفی بهتری در کودک مشاهده می شود.(پارک[10]، 1381). پدر نقش مؤثری در اجتماعی شدن و تکامل فرزندان دارد. گاهی رابطه پدر از مادر هم در خانواده مؤثرتر است(طلوع ارجمند، 1391).
تعارض با خطر فزاینده انواع اختلالات روانی از جمله افسردگی خصوصاً در زنان، سوء مصرف مواد خصوصاً در مردان، ناکارآمدی جنسی در هر دو جنس و مشکلات رفتاری رو به افزایش در فرزندان بویژه اختلالات رفتاری پسران ارتباط دارد(افارل[11]،1989). البته ارتباط بین تعارض و اختلالات روانی یک راهه نیست، بلکه اختلالات روانی شدید و طولانی نیز احتمال رشد رابطهای لذتبخش را برای فرد کاهش میدهد. مثلا ازدواج بیماران اسکیزوفرن یا اختلالات شخصیتها به احتمال بسیار بیشتری به طلاق میانجامد(قلیلی، 1384؛ به نقل از وکیلی، 1392). از جمله تعارض در رابطه با کاهش ایمنی بدن، افزایش فشار خون، احتمال تصلب شرائین رابطه دارد(شمالینگ و شر، 1977؛ به نقل از وکیلی، 1392). نیز تعارض در رابطه و شیوه برخورد با آن، رضایت از رابطه، اسنادهای بوجود آمده و استحکام رابطه مرتبط است(قلیلی، 1384؛ به نقل از وکیلی، 1392). تعارض حتی میتواند اختلالات روان تنی را نیز به دنبال داشته باشد(باباپور خیرالدین، 1385).
بنابرین تعارض از جمله مهمترین مباحث در مطالعه ارتباط بین فردی به شمار میرود و بررسی آن ضروری به نظر میرسد. چرا که بیشتر توجه روان شناسان، صرف یافتن راههای مناسب برای حل مشکلات روانی است که انسانها در برخورد با مسائل روزمره و عملی با آن روبرو هستند. سلامت روان یک امر اساسی و مهم در زندگی انسان است.
با توجه به الگوی نظری- عملیاتی روان پویشی فشرده و کوتاه مدت، که کار بر عمل مثلث تعارض در سه گوشه مثلث شخص است(قربانی، 92) و بیمار در این رویکرد با رفع تعارضات ناهشیار خویش، شیوههای رضایتبخش تری برای رفع مشکلات مییابد(شارف، 1381)، نیز نه تنها شواهد تجربی از اثربخش بودن این رویکرد درمانی حمایت میکند، بلکه حتی افراد بعد از اتمام درمان نیز به پیشرفت و بهبودی ادامه میدهند (شدلر[12]، 2010). بر این اساس پژوهش حاضر به بررسی اثربخشی روان درمانی روان پویشی کوتاه مدت بر کاهش تعارضات پدر- فرزند میپردازد.